حقیقت دارد آن انسان
که از حصر خودش در رفت
و از محدودهٔ ذهنش
فراتر رفت بیبرگشت.
قفس از خویشتن بشکست
کماکان باز می پویید
خودش را در یکایک مردمان شهر میجویید.
به رنجی مبتلا بود او
که در هر فرد میشد دید
بشر بودن گره خورده است با صد رنجِ بیتردید.
به مهری مبتلا گشت او
که با انسان شدن فهمید
و در هر آدمی ظرفیّتی تازه از آن میدید.
حقیقت دارد آن ترس و
حقیقت دارد آن کتمان
حقیقت دارد این پیچیدگیهای درونمان.
حقیقت دارد آن عشق و
حقیقت دارد آن نفرت
میان این دو سرگردان
حقیقت دارد این انسان!
شود اما که گاهی ترک کوشش کرد
رها شد از کشاکشها
بیعار از گفتار و از کردار
آزاد بر روی زمین جویید و پویش کرد.
شود دور از تعاریفی که میدانیم
در وسعت بیمنتهای عالم موجود
جاری شد و در راه خود گاهی
از سنگها و صخرههای ساکن و سنگین
راحت عرض پوزش کرد.
حقیقت دارد این حرف و
حقیقت دارد این امکان
مسیری تازه چون جویی
حقیقت دارد این انسان.
آذر ۱۳۹۸
میم موسوی