سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        تو رفتی و باران بند نمی آید...

        شعری از

        حوریا مسیحی

        از دفتر دلتنگی های شبانه نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸ ۲۳:۱۹ شماره ثبت ۷۹۴۰۹
          بازدید : ۴۵۷   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حوریا مسیحی

        غروب سرد وغم انگیز جمعه هم فرا میرسد امروز هم رو به تمام شدن است,تشعشعات نارنجی رنگ خورشید که آخرین نفس هایش را هم دارد میکشد به آرامی از امروز رخت بر میکَند وباز هم شبی سیاه و بدون نقره فام های آسمان,شبے سرد...
        زانوهایم را بغل گرفته ام دیگر شوفاژ هم نمیتواند گرمم کند طبق معمول همیشگی  بافت مشکی ام را پوشیده ام  ولی باز هم سرد است,سکوتے تمام شب را فرا گرفته است گویی سکوت قبل از طوفان است همه چیز رنگ تیرگی گرفته است رنگ سکوت حتی صدای ماشین ها وعابران هم نمی آیدچه سکوت مهیبی است وحشتی تمام وجودم را فرا میگیرد مگر میشود این همه سکوت ودر همین بهبوهه کلنجار رفتن من ناگهان روشنی موحشی  تمام آسمان را فرا گرفت وصدای شکستن بغض آسمان به گوش میرسید,انگار فریاد میزد وگله میکرد دیگر تاب نیاورد وقطراتی از گونه هایش آرام بر روی موهایم ریخت گریه هایش شدت گرفت هیچ آغوشی نمیتوانست آرامش کند بارید وبارید وبارید...
        اشکهای آسمان آرامم میکرد احساس تنهایی ام از بین رفت چه زیبا بود او هق هق میکرد ومن گوش میکردم وباهم میگریستیم...
        غمها هیچگاه تمام شدنی نیستند آنها هم زادو ولد میکنند وجمعیتشان زیاد میشود جالب است نه!این که غمگین بودن خیلی آسان تر از خوشحال بودن است قربان چشمهایمان هم بروم که اشکمان دم مشکمان است .غمها ابتدا کوچک هستند وبعدها وبا گذشت زمان بزرگ میشود وشکننده تر هرچه بزرگتر میشوند کمرمان بیشتر خم میشود بیشتر میشکند واین یک اتفاق تکراری وهمیشگی است. آنقدر غمها محاصره ات میکنند تا به جایی میرسی که با غمهایت میخندی قهقه میزنی با اشک میخندی ولبخند میزنی به جنون میرسی,دیوانه میشوی,افسردگی میگیری و دیگر هیچ چیزی نمیتواند آن شادی قبلی ات را بازگرداند هیچ آغوشی نمیتواند گرمت کند هیچ نگاهی نمیتواند دلت را بلرزاند و تو میمانی وتو تنهای تنها در دنیای بی روحت وروزی می رسد که در کنج همان اتاق تاریک با پرده های کشیده شده جان میدهی وهیچکس هم نمیفهمد واین میشود پایان عشق... 
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عليرضا حكيم
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۰۸:۵۴
        خندانک خندانک خندانک
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۰۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۲۳:۳۶
        درود بانو
        دلنوشته زیبا و غمگین بود
        خندانک خندانک
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۰۹
        ممنون از شما مانا باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۵۹
        سلام شاعر گرامی
        قلمتان همیشه توانا
        درپناه خدا
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۰۹
        ممنون از شما خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۱۴:۴۸
        خنده های من همه جنس خزان شده
        و به اشک های خود در اینه ام
        میخندم
        به زمان میخندم
        به سکوت گذر ثانیه ها
        دوران فلک پر زجفا
        میخندم

        درود مهربانو
        دلنوشته ای زیبا و غم انگیز بود
        شاد باشید به مهر بانوی جوان
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۰۷
        با سلام ممنون از نگاه زیباتون خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد خسروی فرد
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۱۰
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۰۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۴۶
        درود برشما خندانک خندانک خندانک
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۰۸
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        معصومه فیروزی کریانی
        سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۶
        سلام بانو مسیحی خیلی زیبا نوشتی قلمتان رسا احسنت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸ ۲۱:۱۴
        سلام عزیزم مانا باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        منوچهر فتیان پور (راد)
        جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۰۳
        آ خندانک نقدر غمها محاصره ات میکنند تا به جایی میرسی که با غمهایت میخندی قهقه میزنی با اشک میخندی ولبخند میزنی به جنون میرسی,دیوانه میشوی,افسردگی میگیری و دیگر هیچ چیزی نمیتواند آن شادی قبلی ات را بازگرداند هیچ آغوشی نمیتواند گرمت کند هیچ نگاهی نمیتواند دلت را بلرزاند و تو میمانی وتو تنهای تنها در دنیای بی روح خندانک
        خندانک قلمتان همیشه توانا خندانک
        خندانک بسیارعالی خندانک
        حوریا مسیحی
        حوریا مسیحی
        دوشنبه ۲ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۲۸
        ممنون از شما مانا باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5