شنبه ۲۲ دی
جان عاشق شعری از مصطفی رضائی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸ ۱۱:۴۳ شماره ثبت ۷۸۴۱۵
بازدید : ۴۶۷ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب مصطفی رضائی
|
بی تو حرامست به خلوت نشست
پشت به غم کرد و ز اندوه رست
ما که دل و جان به تو پرداختیم
گو که تو را نیز به ما عهد هست؟
صبح من و گوشه ی ابرو ی یار
شام من و شیوه ی آن چشم مست
روز هوای تو مرا آب و نان
قوتی گر در بدن ما که هست
رفتی و ناگفته که این بیقرار
ما که نباشیم همی زنده هست؟
حال تو با دیدن جانان خوشست
در بر من چون نگهت خسته هست؟
مهر تو را در دل من گر نهاد
مهر مرا بر پر طوفان ببست
دوش که فکرت به سرم سر کشید
هوش برفت از سر و من مست مست
آمدی و پیش نشستی به اخم
بهر عتابم بتکاندی دو دست
تا که به سر زلف تو بردیم دست
دل ز چنین منظره از خواب جست
شکر فراوان بکن ای مصطفا
جان تو عاشق شده و روح مست
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود