حزم چبود در دو تدبیر احتیاط ازدوآن گیری که دوراست ازخباط
آن یکی گویددراین ره هفت روز نیست آب و هست ریگ پای سوز
آندگرگویددروغست این بدان که بهر شب چشمه ای بینی روان
حزم آن باشدکه برگیری توآب تارهی ازترس وباشی در صواب
گربود درراه آب این را بریز ورنباشد وای بر مرد ستیز
ای خلیفه زادگان دادی کنید حزم بهر روز میعادی کنید
آن عدویی کز پدرتان کین کشید سوی زندانش ز علیین کشید
آن شه شطرنج دل را مات کرد از بهشتش سخره آفات کرد
چند جا بندش گرفت اندر نبرد تا بکشتی درفکندش روی زرد
اینچنین کرده است باآن پهلوان سست سستش منگرید ای دیگران
مادر وبابای مارا آن حسود تاج وپیرایه به چالاکی ربود
الحذر ای گل پرستان از شرش تیغ لاحولی زنید اندر سرش
کو همی بیند شمارا ازکمین که شما او را نمی بینید هین
دائمآ صیاد ریزد دانه ها دانه پیدا باشد وپنهان دغا
هرکجا دانه بدیدی الحذر تا نبندد دام برتو بال وپر
چونکه دیدی دانه بگریز ای همام ورنه چون خوردی درافتادی بدام
شاد مرغی کو بترک دانه گفت وزریاض قدس بهرش گل شکفت
زانکه مرغی که بترک دانه کرد دانه از صحرای بی تزویر خورد
هم بدان قانع شد واز دام رست هیچ دامی پر وبالش را نبست
سلام جناب فلاحی عزیز ممنونم ازاینهمه بزرگواری که بر بنده حقیر روا میدارید ناگفته نماند که شعر از بنده نیست حقیر اگر چنین سراینده ای بودم که جایم در عرش بود شعر از حضرت مولاناست وبنده فقط روخوانی ودکلمه آنرا انجام دادم بهر حال از الطاف شما بینهایت سپاسگزارم
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
بسیار زیبا و جالب بود