سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        رنگ خدا

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر به جهنم سرد خوش آمدید نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۸ شهريور ۱۳۹۸ ۰۸:۲۷ شماره ثبت ۷۷۱۸۸
          بازدید : ۴۹۶   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         
         
        نتیجه تصویری برای مدائن
         
        رنگ خدا
         
        اگر دنيا مرا سيراب مى‏ كرد
        سرابش را كمى پر آب مى ‏كرد

        من اينك جامه‏ ام پاكيزه‏ تر بود
        ز عشق و معرفت هر ديده ‏تر بود

        قدم‏ها با هدف پرواز مى‏ كرد
        پرستو هم كلامى ساز مى‏ كرد

        مرا روزى چراغ روشنى بود
        به خارستان ما هم گلشنى بود

        همان روز از حرا فرياد آمد
        صداى تيشه‏ ى فرهاد آمد

        مرا بر شانه‏ هايش تا ابد برد
        چو موسى راه دريا با سبد برد

        از آن جا تا مدائن من دويدم
        خروش و ناله‏ ى بت را شنيدم

        شرر در خانه و بتخانه افتاد
        ز باران قطره‏اى شكرانه افتاد

        عزا با لات ميدان گفت اين است
        محمد (ص)آمد او را نام امين است

        به چادرها حديثى بود روزى
        مريدى سينه چاكى سينه سوزى

        چراغ آيه را خاموش كردند
        سر بى‏ كينه‏ گان بر دوش كردند

        مگر زيتون و انجير دير كردند
        كه فصل لاله را زنجير كردند

        همان جا سوره‏ ى قل را ربودند
        كه جمع مطربان مى را سرودند


        به قرآن جزوه‏ ها را پشت كردند
        جفا بر دين و بر زرتشت كردند


        لبالب بر بتان آيينه بردند
        شراب و شام را تا سينه خوردند


        همان روزى كه آيين دربدر شد
        صراط مستقيم باريكتر شد


        مرا آيينه روزى داد پندى
        كه با آيينه‏ ها پيمان نبندى

        بگو آيينه را تا رخت بندد
        من بيگانه را بر تخت بندد

        چرا آيينه خود آيين ندارد
        چرا آيين ما هم دين ندارد

        چرا آيينه‏ ها شب كور گشتند
        چرا حوا و آدم دور گشتند

        چرا آيينه در ما رنگ خون است
        چرا آيينه همراه جنون است

        مقيم اين خراب آباد ماييم
        خراب اين سراب آباد ماييم


        خدايا در كويرم خار زاريست
        دو دستم با دعا آيينه داريست


        صداى نى ز نيزاران نيامد
        به دامان قطره ‏اى باران نيامد

        شدم خارى به چشم لات بازان
        چو زنجيرى به پاى ترك تازان

        خدايا روز ما را شب نشسته است
        به جام كودكان عقرب نشسته است

        تن زخمى ما كى دربدر شد
        همان جايى كه با تيغ همسفر شد

        همان جايى كه تيغ و ابروان خم
        همان جايى كه پشت پهلوان خم

        چرا اين جا كلاغ يك رنگ دارد
        پر طاووس با وى جنگ دارد

        مگر رنگى بجز رنگ خدا هست
        مگر جز ناله و شيون صدا هست


        بيا تا سينه را سينا ببنديم
        فرازى بر دل اعطينا ببنديم


        بيا امشب سراغ از مى بگيريم
        سراغ از نى‏ لبك‏ها كى بگيريم؟

        بيا كه امشب شكار مى حرام است
        به كام نى غزل‏ها در لجام است

        بيا امشب مرا مستانه خوش دار
        به وقت خوردن پيمانه هش دار

        كه پيمان را همين پيمانه بشكست
        در ميخانه را مستانه بشكست

        به سينين رفته سينا را بيابيم
        به سينا رفته مبنا را بيابيم

        به سينين سينه‏ ام مبناى خاك است
        درون سينه‏ ى ما چاك چاك است



         باقر رمزي باصر
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۸ ۲۱:۴۵
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        همیشه از خوانش سروده های زیبا ی شما مسرور میشوم
        موفق باشید خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۸ ۰۹:۴۶
        سلام شاعروادیب بزرگوار
        خواندن شعرای زیبا وفاخرتان
        بسیارلذت بخش است
        جانتان مانا وزبانتان گویا
        رقص قلمتان ماندگار
        هزاران درود برشما
        شاعر بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        ابراهیم هداوند
        شنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۲:۲۹
        درود بر شما جناب رمزی گرامی
        مثنوی بسیار زیبایی بود
        دستتان درد نکناد
        خندانک خندانک خندانک
        عبدالامیر الهی(مسکین)
        شنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۱۶
        درود بی کران بر شما استاد نیک اندیش
        دل نشین و جان پسند سروده اید
        قلم زرینتان نویسا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مسعود میناآباد ( مسعود م )
        شنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۶:۴۹
        عهد و پیمان تو با ما و وفا با دیگران
        ساده دل من که قسم های تو باور کردم

        به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
        زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
        __________________________________ . شهریار

        درود استاد رمزی گرامی . خندانک
        وهب رنجبرکلیبی
        يکشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ ۲۳:۱۷
        دروداستادلذت بردم. خندانک خندانک خندانک
        زینب بویری (خزان)
        دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ ۰۲:۵۹
        درودهااستادگرامی خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3