آوار میشه رو سرم واژه
گاهی شبا خواب از سرم میره
از آشیون ِ چشمهای ِ من
خواب ِ پریده ، مرغ ِ دلگیره
مرغی که جَلد ِ آشیونم بود
پَر میزد از چشمام رَد میشد
با رفتنش رسم ِ شکستن رُ
با بیوفایی ها بَلَد می شد
تصویر ِ تو میریزه تُو چشمام
جایی برای خواب باقی نیست
هُرم ِ وجودت کوره ی داغه
اشکی نبود و درد و داغی نیست
می سوزم از آتیش ِ عشق ِ تو
جنس ِ منو با یک مَحَک رو کن
قلّابی ام یا که زر ِ خالص
سِحری ندارم پس تو جادو کن
لبریزی از بی مهری و کینه
خیلی کَسا واسه تو سَر میدَن
هرکی که خورده زخمتو گفته
این تازه کارا خون هَدَر میدن
این چه طلسمه با خودت داری
سِیلی هوا خواتن ،تو قابیلی
تو میکُشی هر کی که می خوادِت
هی سنگ می باری ، ابابیلی
من بی حصارم ، سرزمینی باز
اسکندری ، وای از لگد کوبت
من تخت جمشیدم که می سوزم
ای وای از این داغ و آشوبت
محض ِ سیاست هم شده یکبار
یک جور ِ دیگه با دلم تا کن
همیشه عاشق کشتنت رسمه
یکبار هم با ما مدارا کن
بسیار زیبا و جالب بود