سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        غریو(غریب)

        شعری از

        فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

        از دفتر تنهایی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۱ ۲۲:۰۷ شماره ثبت ۷۴۳۹
          بازدید : ۷۷۴   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
        آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)

        شعری با گویش بختیاری

        چی کُنارِ سَرِ رَه مَندُمِه تِهنا چه کُنم

        شَوُ وُ روز پیرُ و جَوون بَردُ کُچُک اِزَنِنُم

        چی کُنارِ سَرِ رَه خسته وُ تِهنا وُ جُلُم

        لِشکُمِه وای نَکَنین وای نَکُنین چُو دُهُلُم

        مُو دِلُم حِینه وُ اِیِ رَه پُرِ اِز نافِرمُون

        نکنین با مُو چینُو ، چُو مَزَنین وای به دِلُم

        باد اِیا لِشکُمِه با خُس اِکَنِه ، تُردِ لِکُم

        مَر مُو چوبازِ قَهاروم که زَنین چُو به تِکُُم

        تا کُنارامِنِه هِد بَردُ کُچُک قِسمَتُمِه

        بَعدِ او هَم که اوبُوم خُوم تَکُ تِهنا وُ وِلُم

        تا اُخُم حَرف بِزَنُم دالُ غِلایَل قارنِن

        تُنُ او پیرُ خدا دَست مَزَنین ، زَخمه دِلُم

        ترجمه:
        چون درخت سنجد سر راه تنها مانده ام چه کنم
        شب و روز هر کس از راه می رسد ره من سنگ می زند
        چون درخت سنجد سر راه خسته و تنها و سربار هستم
        شاخه هایم را نشکنید که با آنها چوب دهل درست کنید
        من دلم خون است و این را پر است از آدمهای نا اهل
        با من چنین نکنید و چوب به دلم نزنید
        باد می آید و شاخه هایم را می شکند، شاخه های من نازک هستند
        مگر من چوب باز حرفه ای هستم که با چوب به پاهایم(کنده) می زنید
        تا وقتی برروی شاخه هایم سنجد هست سنگ و کلوخ قسمت من هست
        بعد از آن هم قسمتم تنهایست
        تا می خواهم حرف بزنم کلاغ و دال قارقار می کنند
        ترا به خدا و پیغمبر دست به دل زخمی ام نزنید

         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0