دوشنبه ۳ دی
خواب روشن شعری از حمید ادیب
از دفتر خاطره نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۰:۰۸ شماره ثبت ۷۴۲۹۲
بازدید : ۶۰۵ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب حمید ادیب
|
صدای پای شب، آرام می آید
و من در اضطراب صبح فردایم
خیالم خیس باران است
نگاهم غرق در مهتاب
وجودم خسته از تکرار بودن ها
صدایم گم در این غوغای ادم ها
کسی از دور می آید
گمانم دزد رویاهاست
خیالش گنج فردا زیر سر دارم
ولی افسوس میدانم
در این تاریخ تکراری
عمری بی ثمر دارم
کسی از دور می آید
به چشمم خیره و بیهوده میخندد
خیالش گشته من پروه
ز خرمنگاه دنیایم
به من بی وقفه میخندد
به زیر جامه اش، قداره میبندد
ز کابوسش گریزی نیست
به من میپیچد و هر دم به گوشم میکند نجوا
که بین ما ستیزی نیست
و من آرام میگیرم
و من آرام میمیرم
میان دست خونینش
و من باور ندارم این شب تاریک
خواب روشنی دارد...
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس از شما دوست عزیز | |
|
سپاس فراوان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و خوش آهنگ بود