دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
شبها که گریه میکنم
یک شب پره
آرام گریه میکند
مادر مگر به شب پره
درباره ی من گفته ای
گفتی که دور از من شدی
در آسمانها خفته ای
مادر مگر یک شب پره
احساس دارد یا که عشق
همچون تمام مادران
جا دارد او هم در بهشت
مادر چرا این شب پره
من را نگاه میکند
اینگونه در کنج دلش
میگرید و آه میکند
آمد به روی گونه ام
آن شب پره زیبا نشست
با بالهای خوشگلش
چشم مرا آرام بست
خوابیدم و آن شب پره
تا صبحدم یکدم نخفت
در گوش من آرام و ناز
شعر و حدیث و قصه گفت
صدای پر زمهر او
با آهنگ و زیبا بود
لالایی قشنگش
برایم آشنا بود
چشمانم را گشودم
مادر را دیدم که رفت
آن شب پره تو بودی
پرپر زدی و رفتی
رفتی و برنگشتی
اکنون دیگر تنهایم
نشسته بر تختخواب
دیگر مرا نبرده
یک لحظه هم با خود خواب
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.