جمعه ۲۱ دی
|
دفاتر شعر ابراهیم حاج محمدی
آخرین اشعار ناب ابراهیم حاج محمدی
|
تو چشم هایت را به ضیافت مهتاب بردی
و من،
دزدکی دلم را به تماشای تو سرگرم کردم،
و ستاره ها انگار به من می خندیدند
که ناگهان آسمان ابری شد،
و دنیا تیره و تار،
آنگاه،
این من بودم که به خودم و ستاره ها خندیدم
و این تو بودی که دامن از ساحل برچیدی
و غرورت را از دریا دریغ کردی
و من بیشتر از پیش باور کردم که،
موج ها، کرهای مادرزادند
و غرش هیچ رعد و زوزه ی هیچ بادی را نمی شنوند.
و من مثل پلنگی که از سایه ی خود رمیده باشد،
دلهره ام را ساعتها در آغوش کشیدم
تا شاید،
خیال پرواز شاپرکها،
بر گلبوته های پیرامون آلاچیقی که گاه،
باران را در آن به تماشا می نشستم،
آرامشم را به من بازگرداند.
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود و سپاس حضرت دوست زنده باشید | |
|
درودتان زنده باشید. طاعات قبول | |
|
درود دوست عزیز و سپاس | |
|
سلام و درود حضرت دوست را الله یارتان | |
|
درودتان و سپاس سرکار عالی را | |
|
سلام و درود حضرت دوست ممنون و سپاسگزارم. پاینده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود