اینک شروع یک غزل هم خوب باشد!
ابیات در تاب و تب و مجذوب باشد
در مهربانی یوسف زهرا زبانزد...
خیل اسیرانش فقط یعقوب باشد
هرچند باید جستجو از سر بگیرم!
نازم به صبرش اسوه ء ایـّــوب باشد
از لا به لای آیه های نور پیداست
ارباب ما پیش خدا محبــــــــوب باشد
جانا ! گل نرجس ! مسیحای دو عالم!
دردِ دو عالم پیش تو مغلوب باشد
از کوه قاف و قامتی دال آمد این شعر
دق کرده ایم و روحمان مصلوب باشد
آقا جوانان پیر و پیران هم که رفتند
آری دو بیت آخــــــــرم مرعوب باشد
شرح فراقت حک شده بر سینه ء خاک
پس این مصیبت نامه هم مکتوب باشد
سید رضا موسوی
پ ن:
شاعر قلم را بر غزل خوانی مجاب کرد
با ترس و لرز یاس را کاغذ خطاب کرد
ترسید یاس دفترش را زیر و رو کند
با روضه های قتلِگه دفتر کتاب کرد
بین مصائب مکتوب مقتل چه ها ندید....
در اوج غم
دست و
مشک و
عَلَم را انتخاب کرد
با اشک های جوهرش روی ورق نوشت:
طفلان شاه! عباس سوی خیمه ها ....
آری ! شتاب کرد
این لرزه های شانهء شاعر به بیت هاست
این گریه ها شکل غزل ها را خراب کرد؟؟؟!
هرگز نمیدهم به دو عالم این اشک و آه را
این آبرو دهنده به شاعر پا در رکاب کرد
آمد کنار شط فرات آن مایه ء غـــــرور
با طعنه گفت به رود : باید پُر آب کرد
چندی گذشت و نگاهش سوسو زنان نوشت
این قطره قطره اشک ستاره را باید گلاب کرد
وای این چه بازی کثیفی بود؟؟:
عمودش به سر زدند...
شاعر بریده بریده نگاهی بر شعر ناب کرد
رضا موسوی 1391