چهارشنبه ۱۶ آبان
|
دفاتر شعر حسین پرهیزکاری (ارغوان)
آخرین اشعار ناب حسین پرهیزکاری (ارغوان)
|
خورشید با که گویم
که از بی رنگی و نیرنگ گریزانم
که می خواهم
شقایق از میان سنگ برخیزد
خاموشی و زنجیر بشکند
و او
کشد سرمه بن چشمان بیمار جهان آرمیده تا ر خ افروزد
که می خواهم
نسیم عشق و آزادی
که خواند بیخ گوش من
بخواند بیخ گوش عالم هستی خواب آلوده افتاده در رویا
نوای جانفرای زندگانی ساز
به بعدازظهر که شب از پشت می خیزد
بماند روشنایی
کشد بیرون خورشید تیغ
بر روی ظلمت در راه
من آن خورشید خواهانم
درون سینه اش مهر شقایق جانشین باشد
بتابد عالمی را عاقبت رنگ شقایق باز سازد
همای بخت شیرین را به پرواز آورد برخواب سنگین جهان پیر
چه راحت جلوه کردند
عجیب رفتند چه بسیاری
بسی زیبا،
بسی زشت از پلیدی ها
باران هستی ساز
سیلاب هستی سوز
خنده ها، گریه ها
پیچش عطر خوش گل غنچه های خنده روی نورسیده بر سر و روی نسیم رهگذر از مرغزاران
پیچش نامریی دستان طوفان برگلوگاه گلان ناز و نازک پر
گل مهتاب به چشمان پی خورشید من روئیده امشب
صدای ناله ی مکر از قلوب اهرمنهای زمانه آمده امشب
تو رنگین ساز دنیای منی خورشید ظلمت سوز مه پرور
در آن جنت که جای اوج پرواز خیال و فکر روحانی من باشد
نبینم هرزه ای بیهوده روییده
نه، بیماری گل نیرنگ بوییده
جذاب ترین رنگ آتشین رنگ است
بهشت من
به رنگ سینه تو
قلب نورانی
به آن آینه پر مهر داغ توست
خورشید من
بتاب خورشید عالم تاب که شب از پشت می خیزد !
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.