جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر حسین پرهیزکاری (ارغوان)
آخرین اشعار ناب حسین پرهیزکاری (ارغوان)
|
عید شما جلوه ی عرفانی ام
جلوه ی پاکی و گل افشانی ام
جلوه ی ایمان به خدا می کشد
غصه ی افسوس و پشیمانی ام
شا هد و معشوق چو نادیدنی
عشق بده سجده ی طولانی ام
من به خجل آمده ام پیش تو
دست بکش بر سر پیشانی ام
شاد کن از عشق خدایی دلم
جان بده آن لذت پنهانی ام
دل چو سوادی نگرفت از شما
دل بنشان مکتب قرآنی ام
پیش تو شرمنده شدم دل شدم
عفو نما هرچه سخن دانی ام
خنده ی تو تاب و توان من است
هرچه توانی بده ارزانی ام
قهر وجدایی بکشد جان و تن
کاش وصالی و نمیرانی ام
شوردرافکن که درآن گم شود
این همه اندوه و پریشانی ام
زنده شوم ضامن آهو، رضا
جای جهنم تو بسوزانی ام
دست نیازم به ضریح شما
دست برآور تو به سلطانی ام
شهرشما مشهدتان خاک من
خاک تو بوسد من ایرانی ام
عالم و آدم همه مهمانتان
کاش بخوانی تو به مهمانی ام
پیش شما گریه ی من بهتر است
تا کنی ام پاک ، نخندانی ام
خنده ام از مهر تو بالا گرفت
کاش بیایی و بگر یانی ام
آمده ام مهر تو بالا رود
بیش نرنجان و نگریانی ام
بازده از مهر خود آرامشم
موجم و آشوبم و طوفانی ام
من به سلامی به نمازم خوشم
چون گل آفتاب بگردانی ام
کافر کیشی به از این حال من
وای بر این حال و مسلمانی ام
گرچه که ذره کنی ام این میان
شهپر عنقا ، چو ببارانی ا م
روح تو گویی به برم آمده
شال و عبایم بده ، روحانی ام
یا که از اینجا ببرم پیش خود
بی تو بدان سخت چه زندانی ام
من که حسینی و چوفرزند تو
شور حسینی بده یزدانی ام
آمده ام ، جان به فدای شما
چهره بیافروز به ویرانی ام
پیش شما عیب نهانم کجا
عیب بپوشانی و عریانی ام
سخت گرفتار غم و رنج خود
لطف نمایی تو بر آسانی ام ؟
گرچه که لایق نشدم وصل تو
فدیه ی تو این دل حرمانی ام
جان به فدای تو امام رضا
خوش که دلی دارم و قربانی ام
آمده ام فاش کنم ، یا رضا
ضامن حقی و سلیمانی ام
سرو چمن حسرت آن می خورد
تا بشود سرو خرامانی ام
من که سفر کرده به شیراز تو
عاشق آن شاه چراغانی ام
کوچه کجا رفته که شهر شما
خنده زده این که خیابانی ام
کوه نوردی نبرم سوی خود
آمده از دشت و بیابانی ام
شب زدگان راچه فراموش کنی
راه نما سرور نو رانی ام
در ک من از مهر شما عاجز است
پس ، بده آن حالت عرفانی ام
امر تو بر دیده ی من بوسه زد
بوسه تو فرمان بده فرمانی ام
من چه بگو یم صنما ، دلبرا
وای براین شعروغزل خوانی ام
گم شده بودم به غزل های خود
شهره این شعرم و کنعانی ام
قصد غزل کرده قصیده شدم
باز بفرما به نگهبانی ام
هرچه رقیب ازسخنم عاجز است
امر نما شعر به دیوانی ام
رفته لهیب از سخن «ارغوان »
حال ده این حال سخنرانی ام
...........................................
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض تبریک عیدو سال نو تان مبارک جناب دکتر محمد مهدی بخارایی افتخار دادید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مبارک است نوروز 98 و جان گرفتن طبیعت