يکشنبه ۴ آذر
ن باران شعری از شهرام عمرانی
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷ ۰۱:۳۱ شماره ثبت ۷۰۷۳۰
بازدید : ۴۲۵ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب شهرام عمرانی
|
(بارش باران
مرا نیز خوشحال کرد)
مرد پیر قصه ما شادمان
تکیه بر چوب زدو
ذکر شکراً للّه گل لبهایش شد
اشک چشمانش پُر
خاک مژگانش برد
جانی تازه به جسمش بخشید
در خیالات خودش باغ ارم را میدید
رنگ به لبهای کبودش برگشت
قوت قلب گرفت
شوکت و صولت برگشت
نگران بود ولی
راحت جانش برگشت
پیر مرد پای از پا نشناخت
در مسیر تا دم منزل
دو سه باری افتاد
ولی اما خوشحال
با نوایی لرزان
مملو از عشق و امید
که صدایش همه جا را لرزاند:
خانم خانه بیامد باران
سختِ ما، حال بگردد آسان
خشک، سال های من و تو
درد و دلهای تو و من
همگی رخت ببندند
و چنین.
و چنان.
پیر زن بدون هیچ خوشحالی
هر دو دستش به دعا کرد بلند
کای خدایا
کار هر روز مَردَم شده حرف از باران
نه کویر ابر شناسد و نه باران مارا
یا شفا ده تو مریضم
یا مرا جان بستان
نیست ام تاب و تحمل
که در این وضع ببینم اورا.
(کاش باران میبارید)
|
نقدها و نظرات
|
با سلام بانوی بزرگوار سپاس از حضور محترمتان | |
|
با سلام تنتان سلامت باد سپاس از حضورتان | |
|
با سلام بانوی ارجمند هزاران گل بدرقه راهتان | |
|
درود استاد گرانقدر سپاس از حضور سبزتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
زیباست