اشعاری در قالب جدید سروش در انتقاد از شعرسپید دانستنِ قطعات ادبی
آن زمان، شاعری، ابهت داشت/ شعر، نزد عموم، حرمت داشت/ هر سیاه و سپید، شعر نبود.//
شاملو گفت: نثر من شعر است/ چند تن هم زدند آن جا دست/ هر کسی روی تخت شعر نشست/
واژه ی شعر، طنز تلخی شد.//
یا ندیدیم یا رفیق نگفت/ یا کسی جمله ای عمیق نگفت/ آخرش هیچ کس، دقیق نگفت/
فرق بین سپید و قطعه ی نثر.//
گفت: شعر سپید، امروزی ست/ چون به روز است، اهل پیروزی ست/ گفتمش: ارتباط مرموزی ست/
بین ذوق و پسند و تبلیغات. //
مرز بین سپید و نثر کجاست؟/ هر چه گفتید، غیرِ پاسخِ ماست/ همه در نثر و قطعه هاش رواست/
نه جوابی، نه دوری از اصرار. //
تا که گفتم، یِهو، هو ام کردند/ منبع کسب آتو ام کردند/ جای پاسخ، عقب رو ام کردند/
ماند و واماند باندِ شعر سپید.//
چون که دروازه های شعر شکست/ هر کسی روی تخت شعر نشست/ تحفه مان داده اند شعر سپید.//
( پرسشی داشتم که تفاوت دقیق بین نثری که خیلی ها آن را شعر سپید نامیده اند با قطعه ی ادبی چیست؟ اگر شعر سپید، از آرایه های ادبی ویژه ای استفاده می کند، آیا نمی توان دقیقا همان آرایه ها را با همان شیوه در قطعه ی ادبی به کار برد؟ چه اصراری هست که قطعه ی ادبی را شعر سپید بنامیم؟ این را پرسیدم. پاسخ قانع کننده ای نیافتم. بعضی ها به جای پاسخ منطقی، احساساتی شدند و چیزهایی گفتند که نگفتن شان بهتر بود. بعضی ها حتی دهان به دشنام گشودند. من اما دنبال یکی از این دو هستم: یا دلیلی قانع کننده و تعریفی جامع و مانع از شعر سپید که آن را با قطعه ی ادبیِ بریده- بریده، متفاوت کند یا عدم اصرار ورزی بر نامیدن شعر به هر نثر و عدم اصرار بر این که هرکسی را که دهان به گفتن، باز می کند، شاعر بنامیم و شعر و شاعری را بیش از این بی آبرو کنیم. درود بر شما فرهیختگان با انصاف)
ادبيات قسمتي از فرهنگ است
فرهنگ پويا ست و در دل مردم جاي دارد
نبايد تنها به دانشكده ادبيات توجه داشت