سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        در نقد شعر سپید

        شعری از

        محمدعلی رضاپور(مهدی)

        از دفتر سفیر شعر فارسی نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۷ ۱۸:۴۴ شماره ثبت ۶۹۳۸۵
          بازدید : ۱۲۹۵   |    نظرات : ۵۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         
        اشعاری در قالب جدید سروش در انتقاد از شعرسپید دانستنِ قطعات ادبی
        آن زمان، شاعری، ابهت داشت/   شعر، نزد عموم، حرمت داشت/  هر سیاه و سپید، شعر نبود.//
        شاملو گفت: نثر من شعر است/   چند تن هم زدند آن جا دست/  هر کسی روی تخت شعر نشست/
        واژه ی شعر، طنز تلخی شد.//
        یا ندیدیم یا رفیق نگفت/  یا کسی جمله ای عمیق نگفت/   آخرش هیچ کس، دقیق نگفت/
        فرق بین سپید و قطعه ی نثر.//
        گفت: شعر سپید، امروزی ست/   چون به روز است، اهل پیروزی ست/  گفتمش: ارتباط مرموزی ست/
        بین ذوق و پسند و تبلیغات. //
        مرز بین سپید و نثر کجاست؟/   هر چه گفتید، غیرِ پاسخِ ماست/ همه در نثر و قطعه هاش رواست/
        نه جوابی، نه دوری از اصرار. //
        تا که گفتم، یِهو، هو ام کردند/  منبع کسب آتو ام کردند/ جای پاسخ، عقب رو ام کردند/
        ماند و واماند باندِ شعر سپید.//
        چون که دروازه های شعر شکست/  هر کسی روی تخت شعر نشست/  تحفه مان داده اند شعر سپید.//
        ( پرسشی داشتم که تفاوت دقیق بین نثری که خیلی ها آن را شعر سپید نامیده اند با قطعه ی ادبی چیست؟ اگر شعر سپید، از آرایه های ادبی ویژه ای استفاده می کند، آیا نمی توان دقیقا همان آرایه ها را با همان شیوه در قطعه ی ادبی به کار برد؟ چه اصراری هست که قطعه ی ادبی را شعر سپید بنامیم؟ این را پرسیدم. پاسخ قانع کننده ای نیافتم.  بعضی ها به جای پاسخ منطقی، احساساتی شدند و چیزهایی گفتند که نگفتن شان بهتر بود. بعضی ها حتی دهان به دشنام گشودند. من اما دنبال یکی از این دو هستم:  یا دلیلی قانع کننده و تعریفی جامع و مانع از شعر سپید که آن را با قطعه ی ادبیِ بریده- بریده، متفاوت کند یا عدم اصرار ورزی بر نامیدن شعر به هر نثر و عدم اصرار بر این که هرکسی را که دهان به گفتن، باز می کند، شاعر بنامیم و شعر و شاعری را بیش از این بی آبرو کنیم.  درود بر شما فرهیختگان با انصاف)
        ۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۲۱:۵۴
        درود گرامي
        ادبيات قسمتي از فرهنگ است
        فرهنگ پويا ست و در دل مردم جاي دارد
        نبايد تنها به دانشكده ادبيات توجه داشت
        خندانک خندانک خندانک
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        دوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۷ ۲۲:۰۳
        درود
        بله بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        نثر ادبی خیال انگیز، در حد خودش گرامی و والاست و هیچ نیازی نیست که آن را شعر بنامیم و قائل به تداخل بی ثمری شویم. سپاس خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۵۶
        سلام و عرض ادب جناب رضاپور گرامی
        پاسخ به این سوال خیلی پیچیده نیست... البته اگر قصد درک مطلب را داشته باشیم.
        هرچند قبل از هر چیز باید این سوال را مطرح کرد: فرق بین نظم موزون یا نثر مسجع و شعر چیست؟ متن موزون و شعر چه تفاوتی با هم دارند؟! هزاران سال است که کسی برای ”شعر چیست“ جوابی پیدا نکرده بزرگوار! در واقع همیشه بحث بر سر چه چیزی ”شعر نیست“ بوده است. به هر حال اگر شمای نوعی به هنر و سلیقه سپیدسرایان احترام نگذارید، متقابلا آن‌ها نیز احترام نمیگذارند و برخورد خوبی با شمای نوعی نخواهند داشت. بنظر بنده دلیل این نزاع‌ها و بحث‌های تنش‌آفرین غالبا همین رفتار است.
        و اما شعر سپید مجهز به تخیل، تصویر، شگردهای زبانی - روایی، موسیقی درونی و... است (و از وزن هجایی و گاه از وزن پاگردی یا همان جهش‌های وزنی بهره میبرد.)
        در سپید خبری از صراحت کلام و انتقال پیام صرف نیست و معانی در لفافه های متنوع عرضه میشوند. اما در قطعه ادبی - متن ادبی یا نثر، صراحت و انتقال پیام در اولویت است و تنوع تکنیک‌های شعری - زبانی - روایی در آن بسیار کمرنگ و کم‌زور است. (در مواردی اصلا نیست) و همچنین مقوله‌ی موسیقی درونی که اصلا با سپید قابل مقایسه نیست.
        جناب رضاپور یادتان باشد که این قانونِ “دیالکتیک“ و علم ”هرمنوتیک” است که قواعد را تغییر میدهد... یعنی روند حرکت تز و آنتی‌تز و در نهایت سنتز. آری قوانین و قواعد ادبی و شعری نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
        به قول معروف: دیروز زمان آنگونه اشعار بود و امروز زمان اینگونه اشعار.(یعنی سپید و نئوکلاسیک‌های مدرن و پسامدرن)
        در ضمن مخاطب شعر میخواند نه وزن. پس بهترست به معنای واقعی شعر بخوانیم و سبک‌بال در عالم شعر سفر کنیم. خندانک
        اما چون شما به وزن و وزن‌کشی علاقه‌مندید پس نظر شما را به این مقاله ادبی (از جناب کسراد) جلب میکنم...
        «نظریه پاگردها»
        پاگردهای جهشی در شعر سپید:
        در نظریه پاگردها اساسا با دو نوع پاگرد، یعنی پاگردهای گردشی و پاگردهای جهشی سر و كار داریم. در پاگردهای گردشی ارتباط افقی و حتی ارتباط عمودی مصرع ها از لحاظ وزن و نسبت هجا تغییر نمیكند و تغییر وزن تنها مجازی است، اما در پاگردهای جهشی بین دو وزن بسیار دور رابطه برقرار میشود. اساسا جهش ها در شعر سپید متداول ترند و قرابت پاگرد با قطعه قبل و بعد از خود كمتر است و در ضمن زمان توقف در یك وزن در قالب سپید كمتر میباشد.
        البته در تغییر وزن قوانین كهنی مانند مساوی بودن انواع هجاها در پایان مصرع، درحقیقت به شاعر کم و بیش میتواند کمک كند؛ چرا كه با كوتاه شدن طول مصرع، این اختیار افزایش مییابد. اختیاری كه مثلا در وسط مصرع یك وزن دوری هم وجود دارد و به علت سكوت بین مصرع شاعر میتواند كلمه و وزن را به دلخواه بیشتری به بازی بگیرد.
        معمول‌ترین نوع تغییر وزن حقیقی، تغییر وزنی است كه سطر به سطر صورت میگیرد و با استفاده از امتداد سكوت در دو سوی سطر توجیه میشود و چنانچه گفتیم در شعر سپید این تغییر وزن در فواصل كوتاه صورت می پذیرد و حتی تغییر وزن های دوری مانند مفعولن / فعلات در شكل سپید معمولا بااستفاده از سنگین كردن تقطیع به اجرا در می آید و چون زمان توقف در وزن ها كوتاه است: (وزن در شعر سپید برای همه‌كس محسوس نیست و در عمل عموم کلاسیک‌سرایان وزن شعر سپید را نمی یابند و متأسفانه اغلب در مقابل آن جبهه می‌گیرند.)
        نکته: گاه ملاحظه میشود كه در این روش، نثری ساده كه میتواند سطری از یک شعر سپید باشد به طور غیر منطقی به چند سطر تقسیم میشود؛ (که بهترست سپید سرایان تا حد امکان از این رفتار پرهیز کنند) مثل این كه كسی بگوید: به / مدرسه/ آمدم / كتاب وار... در حالی كه نیازی به تقطیع متن در چهار سطر نیست و این نوع سنگین كردن منطقی به نظر نمیرسد و مثلا نمیشود آن را با متنی مانند: آمدم / به مدرسه سنگ وار... مقایسه كرد. كه در آن در دو طرف،‌ عبارات آمدم و سنگ وار تكیه و امتداد دارند و در عوض به مدرسه بسیار سریع عبور میكند و وزن زنده تری را به نمایش میگذارد.
        البته ناگفته نماند منطق آن در دو صورت قابل تعریف است:
        یک: در کانکریت (نوآوری‌های شعر دیداری)
        دو: بازی‌های زبانی هدفمند

        گفتیم كه در قالب سپید پاگردها و جهش‌ها عموما در پایان یا ابتدای سطر قرار میگیرند و یا اگر در وسط مصرع بلند قرار گیرند معمولا تكرار ركن در آنها كمتر از تكرار ركن درقالب نیمایی است. یا این كه در فواصل بین اركان توقف‌ها و سكوت‌هایی وجود دارد كه در شكل نیمایی این حفره ها كمترند. به عبارت دیگر در قالب سپید، وزن پوشانده می شود تا ”اندیشه و خیال“ نمایان‌تر باشد.
        هرچند جهش ها در شعر نیمایی می‌توانند هم اتصالی باشند و هم انفصالی اما آنچه روشن است در نظریه پاگردها جهش‌های انفصالی و متناوب بیشتر مدنظر و مورد توجه اند. البته اهمیت جهش های اتصالی در شعر نیمایی نیز كم نیست.
        جهش های اتصالی در حقیقت نقش معكوس پاگردها را دارند و نقش آنها پر كردن فاصله سطوری است كه در نتیجه شگفت‌نمایی كلمه ایجاد شده است؛ مثلا در قطعه: نور/ خم/ پیچان چو گیسویت/ صفوف آینه/ خم/ در ركوع جهش‌های سریع اتصالی بین سطور وزن فاعلاتن را در كل قطعه جاری میكند؛ ضمن اینكه از لحاظ مفهومی از شگفت‌نمایی خم شدن نور غافل نیست و آن را از طریق ” تقطیع “، و نه وزن به اجرا میگذارد؛ مشروط بر این كه سرانجام این روش به سنگین كردن غیر منطقی و ایجاد سرعت گیرهای مزاحم و فنرشكن نیانجامد. یعنی در آن از جهش‌های اتصالی و پاگردی استفاده شود. اساس كار در ایجاد پاگرد جهشی،‌ تشابه پاگرد با ركن قبلی و بعدی است اما منشا این تغییر وزن میتواند فنی و یا حسی باشد؛ در تغییر وزن حسی با عبور حس وزن هم به همراه آن دگرگون میشود. مثلا وزن سنگین مفعولن مفعولن به كمك مفعول فاعلاتن به فعلات فعلات فعلات و... عبور می كند كه در تغییر وزن فنی نیز همین عبور می‌تواند وجود داشته باشد بدون اینكه با همراهی احساس باشد و هدف از آن می‌تواند ایجاد یك ساختار افزاینده یا كاهنده انرژی یعنی یك اوج و فرود مستقل از حس و وابسته به فن باشد كه در این صورت به آن تغییر وزن ˝مكانی یا ساختاری˝ می‌گوییم.
        تغییر وزن مكانی یا ساختاری:
        اگر به وزن هایی مانند:‌ مفعول مفاعلن مفاعلین فع (- U/-U-U/U– ---/ -)
        یا : مفعول مفاعلن فعولن  (- U/-U-U/U– - -) توجه كنیم آمدن هجاهای كوتاه در وسط و هجاهای سنگین در دو طرف را مطابق با اوج و فرودهایی می یابیم كه در تجوید با آن ها آشناییم. در این اوج و فرودها مثلا با الگو گرفتن از: لا حول و لا قوه الا بالله (UU-U/U-- - - - - ) با نوعی تغییر هجای ساختاری یا مكانی مواجهیم كه در آن كلام اوج میگیرد و سپس فرود می‌آید. در این شیوه مثلا در شروع و فرود هجاها بلند و سنگین، و در اوج هجاها كوتاه و سریع میشود كه البته در قالب و وزن نیمایی ممكن است با تكرار ركنی مانند فعلات در وسط، متن را مدت بیشتری در اوج نگه داشت.
        در نظریه پاگرد و در وزنی مانند فاعلاتن ركنی مانند فعلات میتواند ”در یك سطر به تنهایی“ بشیند و به دلیل وجود سكوت در دو طرف از هر دو سو كشیده شود و یا میتواند در سطر بعدی چندین بار تكرار شود... یعنی مقدمه جهش به وزن سریع تر باشد. معمولا فن تقطیع هجایی و تغییر نسبت هجاهای كوتاه در وسط یا اوج كلام مورد قبول بیشتر تئوری پردازان و مورد استفاده بعضی از شاعران است. مثلا سهراب سپهری در شعر صدای آب،‌ در شروع و در نفس‌گیری‌ها از وزن فاعلاتن و در اوج‌ها از تكرار فعلاتن كه هجاهای كوتاه بیشتری دارد استفاده کرده است.
        سخن بسیار است اما فکر میکنم فعلا همین مقدار کافی باشد... سلامت و موفق باشید خندانک


        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۰۳
        سلام و درود و عرض ادب و ارادت
        جناب علامیان گرانقدر خندانک
        بسیار علمی و جالب مطرح فرموده اید.
        کاش منبع مقاله را نیز ذکر بفرمایید خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۲۷
        درود مجدد و عرض ارادت جناب رضاپور
        این مقاله ادبی یک پی‌دی‌اف طولانی پیرامون شعر و نظریه‌های گوناگون است... و من بخشی که مربوط به شعر سپید بود را در اینجا برای شما آوردم. (احتمالا در نت موجود باشد؛ نویسنده آن جناب کسرایی راد است.)
        در پناه حق🌷
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        سه شنبه ۲۷ تير ۱۴۰۲ ۰۱:۲۷
        کتاب شاهدبازی در ادبیات فارسی:
        دکتر شمیسا بر مبنای متون نظم و نثر گذشته ادعا میكند که شاهد بازی یا عشق مرد به مرد (امردگرایی) در طول تاریخ با اسم ها و اصطلاحات مختلفی مطرح شده و بسیار هم رواج داشته است؛ نظر بازی، جمال پرستی، بچه بازی، و به شخص مفعول امرد، بی ریش، نو خط، مخنث، مغ بچه، ساده رخ. و به شخص فاعل جمال پرست، صورت پرست، و غیره... که در نزد قدما قبحی كه امروز دارد را نداشته است. و ایرج میرزا را مثال میآورد كه تا یك قرن پیش كسی مثل او كه از افرادِ مشهور جامعه بوده نیز در بیان شاهد بازی‌ و رکاکت‌ اشعار خود از هیچگونه احساس شرمندگی برخوردار نبوده است.
        در ادامه شمیسا اذعان میكند كه ادبیات غنایی - قدمایی فارسی به یک اعتبار ادبیات ”همجنس‌گرایی‌“ است. او می‌گوید در این كه معشوق شعر سبک هندی و خراسانی و مكتب وقوع در دوره تیموری، مرد میباشد شكی نیست اما ممكن است كه خواننده‌ی غیر حرفه ای در مورد ادبیات سبک عراقی مثلا غزلیات امثال سعدی و حافظ و مولانا دچار شك و تردید شود. اما متأسفانه حدود نصف اشعار این بزرگان نیز صراحت دارد كه در باب ”معشوق مذكر“ است. زیرا آشكارا از واژه های پسر و امرد، خط عذار و سبزه ریش، یار زرین کلاه، یار قباپوش و این گونه مسائل سخن رفته است. باید دانست كه مسائلی چون رقص، زلف، خال و خط، قد و دامن، تیر نگاه، ساقی گری و... كه امروزه در مورد زنان است، در قدیم مربوط به مردان بوده است. ادبیات سبك هندی نیز اساساً ابیات عاشقانه نیست و عمدتاً جنبه ادبیات تعلیمی دارد، اما بر طبق سنّت در آن نیز معشوق مذكر است. حتی در دروه بازگشت یعنی ادبیات دوره قاجار به تبع ادبیات دوره های سلجوقی و غزنوی و با در نظر گرفتن واقعیت‌های موجود جامعه در آن زمان نیز معشوق مرد بوده است. بنابراین میتوان گفت فقط در ادبیات دوران معاصر است كه در آن به طور گسترده‌ای با معشوق مونّث مواجه ایم.
        حتی شاهد بازی در متون تاریخی نیز انعكاس وسیعی دارد؛ مثل عشق سلطان محمود به ایاز یا عشق امیر یوسف برادر سلطان محمود به غلام تركش طغرل كافر نعمت كه در تاریخ بیهقی منعكس شده است. در دوران قاجار نیز عشق ناصر الدین شاه به غلامعلی خان معروف به ملیجك زبانزد بوده است. حتی در دوره صفویان در برخی شهرها امرد خانه هایی دایر بوده كه به صورت رسمی با مجوز كار می كردند و حكومت نیز از آنان مالیات اخذ میكرده است.

        شعری از حافظ:
        بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش
        بتِ سنگین دلِ (سیمین بناگوش)
        نگاری چابکی شِنگی کُلَه دار
        ظریفی مَه وشی تُرکی (قباپوش)
         سعدی:
        نام سعدی همه جا رفت به (شاهدبازی‏)
        وین نه عیب است كه در ملت ما تحسین است
        نکته: آن زمان نیز سعدی را مورد سرزنش قرار می‌دادند چرا که خود اعتراف میکند: عیب نیست بلکه ”تحسین“ است؛ و این یعنی تایید روابط جنسی از نوع مذکر. (افسوس به‌حال تاریخ و فرهنگ و ادبیاتی که اینهمه سنگش را به سینه میزنیم) البته این بندگان خدا هم انسان بودند و انسان همواره جایز الخطاست اما دفاع بی‌مورد و مقاومت در مقابل فهمیدن واقعا عجیب است!
        اگر معلم اخلاق و استاد سخن تا این اندازه انحرافات اخلاقی داشته (که داشته) پس باید فاتحه‌ی ادبیات قدمایی را خواند؛ فاتحه و صلوات تمام.
        بنابراین میتوان گفت: درود بر شرف ادبیات پاک و متعهد معاصر و مدرن؛ که در آن هیچ شاعری حتی یک سطر، حتی یک کلمه از پایین‌تنه حرف نزده است.
        خیلی جالبه که میگویند: هزلیات رکیک و شاهد بازی این حضرات را نادیده بگیرید و بروید سراغ اشعار دیگرشان! مثل این است که بگوییم طرف چندباری دزدی کرده و مال مردم را خورده و یک مرتبه هم مرتکب قتل عمد شده اما شما این رفتارهای ناپسند را نادیده بگیر و مثلا فقط طرز احترام گذاشتن به پدر و مادرش را الگوی خود قرار بده! درواقع می‌فرمایند: کور باش... عجبا!!! پس تکلیف حق‌الناس چه میشود؟ تکلیف این همه بزرگنمایی و قدیس‌سازی؟ چرا باید چنین شاعر یاوه‌گویی الگوی شماها شود؟! مگر امثال شاملو چه هیزم تری به شما فروختند!؟! مگر گرایش به ادبیات معاصر چه اشکالی دارد! من که از امثال نیما و شاملو بجز نوآوری، گسترش سرزمین ادبیات، حرفه‌ای‌گری، و خدمت به ادبیات این مرز و بوم چیز دیگری ندیدم.
        به قول شاملو:
        ما فریاد می‌زدیم: «چراغ! چراغ!»
        و ایشان درنمی‌یافتند!
        سیاهی‌ چشمِشان
        سپیدی‌ کدری بود اسفنج‌وار
        شکافته
        لایه‌بر لایه‌بر
        شباهت برده از جسمیّتِ مغزشان!
        گناهشان نبود:
        از جَنَمی دیگر بودند.
        البته نیازی به دفاع یا جوابیه نیست زیرا خود شاملو در شعر: «دیری با من سخن به درشتی گفته‌اید» جواب منتقدانش را داده است.
        (منظور شاملو در اصل این است که سپید میتواند مجموعه‌ای از تمام ساخت‌ها و طرح‌ها و سبک‌های ادبی و شعری باشد. و حتی گفته آیندگان می‌توانند شعر سپید را گسترش‌ بدهند. البته بنده قصد طرفداری از شاملو یا هر شاعر دیگر‌ی را ندارم چرا که سبک احمد شاملو ”سپید شاملویی“ است اما من و دوستانم به سبک شعر پسامدرن قلم میزنیم.)

        و اما در ادامه:
        برای اطلاع و آگاهی بیشتر کافی‌ست عبارت: هزلیات جناب سعدی (که متاسفانه لقب ایشان به اشتباه معلم ادب و استاد سخن است) را در گوگل سرچ کنید تا با چشم خود ترویج فساد و بی‌اخلاقی را ببینید!
        به عنوان مثال:
        ”گر بر سر بوق من نشینی، دروازه کازرون ببینی!“
        (سعدی)
        خیلی خیلی شرمنده واقعا متأسفم.

        جناب حافظ را بهتر بشناسیم:
        ایشان دقیقا حافظ چه چیزی بودند؟!
        ۱. گر چنین جلوه کند مُغ بچه باده فروش خاکروبِ در میخانه کنم مژگان را (غزل4)
        -مغ بچه!
        ۲. ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای. که خون ما حلال تر از شیر مادر است (غزل39)
        -پسری نازنین!
        ۳. بگشا بند قبا تا بگشاید دل من. که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود (غزل207)
        می دانیم که در آن زمان لباس متداول پسربچه ها قبا بوده است؛ دعوت به گشودن قبا هم نیاز به توضیح ندارد و همچنین ذکر خیر پهلوی پسرک!
        ۴. دهان یار که درمان درد حافظ داشت. فغان که وقت مروّت چه تنگ حوصله بود (غزل211)
        -تعبیر مروّت تعبیر بسیار ظریفی است؛ شاعر در اینجا زمان کامجویی از لب و دهان معشوق خود را زمان مروّت معشوق‌اش نامیده که مفهوم کمک و همکاری معشوق در کام دادن به او را می رساند و نکته ظریف‌تر اینکه تعبیر مروّت در اصل به معنای مردانگی است!
        ۵. ای سروناز حُسن که خوش می روی به ناز / عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز
        فرخنده باد طلعت خوب ات که در ازل . بُبریده اند بر قد سروت قبای ناز (غزل255)
        -بازهم قبا!
        ۶. دلم رمیده‌ی لولی وشی است شورانگیز / دروغ وعده و قتـّال وضع و رنگ آمیز
        فدای پیراهن چاک ماهرویان باد / هزار جامه‌ی تقوی و خرقه‌ی پرهیز (غزل262)
        -تعبیر “پیراهن چاک“ یادآور روش عشق بازی برخی عرفا در حین سماع عرفانی است که از فرط عشق و بی قراری، ناگهان پسرکی را جامه دریده و سینه بر سینه لخت آنان می‌نهادند. (عارف و صوفی چه می گویند ص59)
        ۷. صبا زآن لولی ِشنگول سرمست / چه داری آگهی چون است حالش
        گر آن شیرین پسر خونم بریزد ، دلا چون شیر مادر کن حلالش
        مکن از خواب بیدارم خدا را، که دارم خلوتی خوش با خیالش (غزل276)
        ای عاشق شنگول! چرا شیرین پسر، خون شما را بریزد؟ مگر می‌خواهید او را آزار جنسی دهید؟ فعلاً که فقط در خواب عارفانه و خیال عاشقانه خود، صحنه‌ی کامجویی از او را تصور می‌کنید پس خونتان محفوظ است و احتیاجی به حلالیت نیست! (شاهد مجرد - در باب فرقه حلمانیه)

        عارفان متعصب و صوفیان جامداندیش و برخی شاعران سنت‌گرا برای فرار از این مخمصه حیثیتی و تطهیر حافظ، تلاش های فراوانی کرده اند که این تلاش‌ها در دو دسته کلی قرار میگیرد:
        الف. تجهیل و هتک مخالفین عرفان و روانه کردن تهمت‌های کوته نظرانه بسان سطحی‌نگری و امثال آن.
        ب. تأویل اشعار و ارائه تفاسیر شگفت و بی ربط و بدون شاهد و قرینه و خالی از منش تحقیقی و خارج از موازین ادبی.
        مورد الف که ترفند همیشه‌شان است. وقتی کسی با (حقیقت برهنه و واقعیت بی پرده) مواجه میشود اگر انصاف نداشته باشد و تحت تأثیر اشتباهات تاریخی و عادات و سلایق و مقبولات ذهنی خود بخواهد از قبول حق و پذیرش واقع امتناع نماید، ساده ترین و کم خرج ترین راهش تجهیل و هتک مخالف است و راه بعدی جنجال و هوچیگری و خود را ”عمقی” و دیگران را “سطحی“ نشان دادن!
        مورد ب نیز حکایت غریبی است؛ کسی می آید و تراوشاتی از مغزش بر زبانش جاری میکند و چند سال بعد از مرگ او مفسران می‌آیند و تفاسیری میسازند که روح او هم از آن همه تفاسیر بی سر و ته، بی خبر است و اگر سر از قبر برآرد دچار حیرت خواهد شد که این همه مطلب چطور در مغز من بود! چرا خودم نفهمیدم؟!
        از مورد ب بدتر، تطبیق چرندیات مربوط به پایین تنه یک همجنس گرا، بر حقایق عالم ملکوت و انطباق این تعابیر کثیف بر خداوند سبحان و خالق قهار زمین و آسمان است: کسی می آید و می گوید «منظورش از مغ بچه و لولی شورانگیز و شیرین پسر نازنین و تـُرک شنگول سرمست و مهوش شنگ کـُلـَه دار و... استغفرالله ذات اقدس الهی است» (سبحانه و تعالی عمّا یشرکون) نادانی که چنین تعابیر رجس و ناپسندی می‌آورد تا به خیال خود، لسان الغی را لسان الغیب کند آیا کور است و نمی‌بیند که مؤدای حکم عقل و صریح آیات قرآن و روایات معصومین نفی تشبیه خالق و مخلوق است و رد تصور و مثلیت!؟ (لیس کمثله شیء) این چه عذر بدتر از گناهی است که از فسق لواط به شرک تشبیه پناه می برد و یاوه سرایی دون شأن توحیدیه‌ی حضرت حق عزّوجل را مفسر اباطیل یک گمراه می نماید!؟
        عاشقان گمراه می گویند عشق مجازی، قنطره ای (پلی) است به سوی عشق حقیقی، بلی راست می گویند! خدای شان خدای لامکان و فوق زمان و دون تصور و خارج از توهم نیست که عقل و نقل معرفی کرده است اگر خدای آنان، الله سبحانه و تعالی بود می دانستند که عشق به او (قدیس پوشالی) از اباطیل است و هیچ مؤید عقلی و نقلی ندارد خدای آنان بتی ساختگی و خدایی بافتنی است که ابلیس ِبـتگر برایشان بافته است و بس که شیرین بافته عاشقش شده اند و دیگران را هم به عشق آن بت‌شان دعوت می نمایند و مظاهر آن عشق حقیقی‌شان را نیز همین عشق های مجازی ِآلوده معرفی می نمایند که گوشه ای از آن، در بالا ذکر شد عشقی که ثمری جز دوزخ ابدی نداشته و خداوند در وصف چنین عاشق و معشوقی می فرماید (انّکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون) شما و هر آنچه جز الله می پرستید هیزم دوزخ خواهید بود که به آن وارد خواهید شد.
        رجبعلی خیاط از همین حافظ کذایی تجلیل می کرد و او را شیعه و دارای مقامات والا می دانست و برعکس، مولوی را منحرف و سنی و گمراه می خواند! آیا بهتر نبود رجبعلی قبل از بیان این نظر با لاله زاری (طهرانی) هماهنگ می کرد که جان کندن لاله زاری در کتاب روح مجرّد و آسمان و ریسمان بافتنش برای اثبات تشیع مولوی و مقام والای او بر باد نرود!؟
        حافظ می گوید: هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم (غزل316) فتأمّل جیّداً فی “چه“!
        من دیگه حرفی ندارم.
        (منبع: کتاب دکتر شمیسا و سری مقالات نقد شاهدبازی)
        التماس تفکر🙏 یا حق خندانک
        محمد علی رضاپور
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۵۸

        بسم الله الرحمن الرحیم
        سلام و درود
        و اما بعد:
        سپس خود به تقطیع وزنی سپیدهایی از شادروان شاملو پرداختم و شگفت زده، اوزان عروضی _البته با حداکثر تنوع _ در آنها دیدم و سپس فهمیدم که تقریباً هر نوشته ی کوتاه فارسی، قابل تقطیع عروضی است.
        پس از گذشت سال ها، در نگاهم به شعر سپید و حتی شخص مرحوم شاملو تغییراتی در جهت نگاه مثبت به وجود آمده است.
        سپاس که می خوانید.
        اکنون در نقد مطلب، مقاله واره ای از سال نود و نه خدمت تان ارائه می دهم _هرچند ممکن است نگاه و نظر امروزم
        قدری متفاوت باشد:

        "نگاهی تازه به وزن در سپید و موج نو"

        این که سپید و موج نو با قطعه ی ادبی، دقیقا چه تفاوتی دارد،
        پرسشی است که به گمان صاحب این قلم هنوز درباره اش توضیحات یا هیچ توضیح قانع کننده و
        دارای اعتبار علمی، بیان نشده است؛
        به عبارت دیگر: دست کم، نگارنده هنوز قانع نشده است که چرا باید به تقلید از صاحب نظران این عرصه،
        سپید و موج نو را شعر بداند و قطعه ی ادبی را شعر نداند- حتی اگر تمام یا تقریبا تمام ویژگی های شعریت را در حد آن دو گونه داشته باشد.
        به نظر نگارنده، “سپید” را می توان “قطعه ی ادبیِ بُریده-بُریده” تعریف کرد و هنوز جز همین تنها ویژگی بریده- بریده بودن،
        هیچ ویژگی منحصر به فردی از قطعه ی ادبی ندارد یا در نظر نگارنده به اثبات علمی نرسیده است؛ همچنان که در قطعات ادبی سپیدوار نوشته شده در قرن ها پیش مثلا از جنابان خواجه عبدالله انصاری و عین القضات همدانی، این را می بینیم.
        اگر برخی با این بیان که سپید، شعریت و مثلا منطق شعری دارد و لطافت و شاعرانگی در آن، مشهود است و از این قبیل بیانات
        انتزاعی و غیر قابل اثبات علمی بخواهند این تفاوت را بقبولانند، دست کم، نگارنده را قانع نتوانند کرد؛
        همچنان که وقتی برخی- که اکثریت صاحب نظران در این عرصه بودند و هنوز هم هستند- می گفتند: سپید، وزن دارد؛ اما وزنش عروضی نیست، نگارنده می پرسید که: شما این وزن داشتن در سپید را چگونه ثابت می کنید و بعد همین صاحب قلم تأکید
        می کرد: ما از هزار سال پیش، دانشی به نام عروض داشته ایم که بر اساس مبانی علمی ریاضی وار، وزن اشعار سنتی را مشخص می کرده است، لطفا بفرمایید جناب شاملو و دوستانش برای نشان دادن وزن سپید، چه معیاری دارند؟
        سرانجام، نگارنده- که پاسخِ پرسشِ خود را نگرفته بود- پس از سرایش گونه ای از شعر به نام سبز یا چندآهنگ و در مقایسه ی وزن آن با سپید، به این نتیجه رسید که سپید هم وزن دارد و آزاد از عروض نیست؛ اما وزنش از نوع عروضیِ آزاد است؛ یعنی
        قابل تقطیع به ارکان عروضی با حداکثر تنوع و آزادی عمل در چینش آنها.
        موزون بودن سپید هم البته خیلی بیش از این که به هنر و نوآوری ویژه ی مرحوم شاملو مربوط باشد-
        که البته خودش این گونه را از اروپا به ایران آورده بود- به چند ویژگی دیگر بر می گردد؛ مثل
        1و 2- بریده-بریده آوردن مطالب در لَخت های کوتاه و وجود تعداد زیاد ارکان عروضی
        (که در نتیجه بطور قابل انتظار، بسیار امکان دارد که لَخت های کوتاه با تقطیع های عروضیِ آزاد، جور در بیایند؛
        بلکه اگر غیر از این باشد، جای تعجب دارد)
        3- وجود اختیاراتی خاص در عروض
        4- ماهیت یا حتی شاید ذات زبان فارسی که زبانی موزون و آهنگین است.
        جالب تر، این که زبان فارسی، حتی در جمله های غیر شعری و معمولی خود، بسیار زمان ها، بر اساس اوزان عروضی و مخصوصا عروضیِ آزاد عمل می کند.
        نگارنده، پیش تر، سپید شادروان شاملو (و مانند او) را برخلاف دیگرانی که آزاد از عروضش می دانستند، گونه ای شعر
        یا شعرواره ی دارای عروضِ آزاد معرفی کرده بود و اینک به تقطیع عروضی آنچه شعر موج نو نامیده می شود، می پردازد.

        تقطیع عروضی شعر یا شعرواره ای در موج نو از جناب احمدرضا احمدی
        (پیش تر باید اشاره کنم که بر اساس اختیارات عروضی مانند اشباع و غیره،
        گاهی تقطیع به شکل دیگری هم می تواند بیاید):

        از تو کبریتی خواستم که شب را روشن کنم
        فاعلاتن مستفعلن مفاعیلن فاعلن/

        تا پله ها و تو را گم نکنم
        مستفعلن فعلاتن فَعَلن/

        کبریت را که افروختم، آغاز پیری بود
        مستفعلن فعولن فعولن فاعلاتن فع/

        گفتم: دستانت را به من بسپار
        مفعولن مفعولن مفاعیلن/

        که زمان، کهنه شود
        فَعَلاتن فَعَلن/

        و بِایستد
        فَعَلاتُ فع/

        دستانت را به من سپردی
        مفعولن فاعلاتُ فعلن/

        زمان، کهنه شد وَ مُرد
        مفاعیلُ فاعلن.//

        نتیجه:
        باید در تعاریف مان از سپید و موج نو و غیره، بازنگری و درباره ی تفاوت آنها با قطعه ی ادبی،
        از بیانی علمی و قابل اثبات و غیر انتزاعی استفاده نماییم و ازجمله درباره ی وزن در گونه های شعر و نثر، نگاهی تازه داشته باشیم.

        محمدعلی رضاپور(مهدی)-
        بیست و ششم فروردین هزار و سیصد و نود و نه از کوچنمای خورشیدی

        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۱۸:۴۳
        سلام و درود جناب رضاپور بزرگوار
        ممنونم از نقد خوبتان در خصوص شعرسپید.
        سلامت و تندریت باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        محمدرضا آزادبخت
        محمدرضا آزادبخت
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۰۵
        درود استاد خداقوت
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۰۸
        سلام و درود و سپاس تان
        بانو پنام گرامی
        زنده و سرزنده باشید در پناه خدا خندانک خندانک
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۱۷
        درود و سپاس تان بزرگوار
        نرگس زند (آرامش)
        نرگس زند (آرامش)
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۱۸
        درود ها برجناب رضا پور ارجمند خندانک
        بسیار عالی بود ..خدا قوت خندانک
        موفق باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۵:۳۷
        درودها و سپاس ها یتان سرکار خانم زند بزرگوار
        پیروز و بهروز باشید در پناه خدا خندانک خندانک خندانک خندانک
         موسی عباسی مقدم
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۰۸:۳۹
        درود بزرگوار خواندم زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۱۳:۴۲
        درود و سپاس خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول رفیقی
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۱۲:۲۲
        دوست گرامی در مخالفت شدید با جابعالی باید عرض کنم که در تمام دنیا به کسی که بتواند حتی یک جمله ی زیبا بنویسد را یک شاعر میگویند و فقط در ایران هستش که اصرار ورزیده میشه که باید یک شاعر قالب شعر خودش رو معرفی کنه یا در چهارچوب قالب شعر شاعری کنه.....ترجمه ی شعر در دنیا به نوشته ای که یک داستان یا یک موضوع رو از دریچه ای متفاوت و خاص و تاثیر گذار با کمی وزن بیان شده باشه رو شعر می نامند... متاسفانه در ایران اونقدر به قالب شعر دقت میکنیم که خیلی وقت ها درون مایه ی شعر از یادمون میره
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۱۳:۴۴
        گمان نمی کنید برای حفظ چارچوب ها بهتر باشد که هر چیز در جای خودش باشد؟ نثر خیال انگیز مگر چه عیبی دارد که اصرار دارید نامش را شعر سپید بنامیم؟! اگر تفاوت دقیقی بین اینها هست، بیان بفرمایید!
        ارسال پاسخ
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۱۳:۴۷
        گفتید در تمام دنیا؟
        می دانستید که عروض شعر فارسی(اوزان شعری) در تمام دنیا (در مقایسه با سایر زبان ها) امتیازات خیره کننده ای دارند؟
        ارسال پاسخ
        رسول رفیقی
        رسول رفیقی
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۲۲:۳۲
        دوست گرامی از نظر من اسم قالب شعر فرقی نمیکنه که سپید یا نثر یا هر چیز دیگه ای باشه...من همیشه ترجیح میدم بیشتر از اینکه به نوع و قالب شعر دقت داشته باشم به درون مایه و فحوا و تاثیر گذاری کلام شعر نگاه کنم و فکر کنم ....صدالبته که در دنیا شعر فارسی جایگاه ویژه ای داره ولی اگه شما از یک شهروند امریکایی یا هلندی یا هندی که مثلا اشعار حافظ رو خونده باشه بپرسید مطمعن باشید که از قالب شعر حافظ چیزی نمیدونه ولی از برداشتی که از خوندن شعر کرده شاید چند دقیقه به شما توضیح بده !!
        رسول رفیقی
        رسول رفیقی
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۲۳:۱۰
        و همچنین شعری از ریچارد براتیگان شاعر امریکایی
        سخت در فکر تو بودم
        سوار اتوبوس شدم
        و ۳۰ سنت به راننده دادم و ۲ بلیط خواستم
        قبل از اینکه یادم بیاید
        تنها هستم
        رسول رفیقی
        رسول رفیقی
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۲۳:۵۷
        برای نمونه یکی از قطعات شعر شاملو رو برای شما می نویسم چون توی شعرتون از شاملو اسم بردید و شما بعد از خوندن این شعر بگید که دوست دارید به درون مایه ی شعر فکر کنید یا دنبال اسم قالب شعرش باشید
        شاملو::
        آنکه دانست زبان بر بست
        وان که می گفت نمی دانست

        و شعری از فروغ فرخزاد::
        دست هایم را در باغچه می کارم
        سبز خواهند شد
        می دانم
        می دانم
        می دانم
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        دوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۷ ۲۲:۱۰
        دوست گرامی خندانک
        کسی نمی خواهد ارزش نثر ادبی خیال انگیز و والا را پایین بیاورد. صحبت در این است که مرزها را بشناسیم و بشناسانیم. نثر ادبی خیال انگیز، در جای خود، محترم است و نیازی نیست که آن را شعر بنامیم و خودمان و دیگران را سردرگم کنیم. درودتان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        همایون طهماسبی (شوکران)
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۱۵:۰۶
        درودتان
        خندانک خندانک :2
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۲۱:۳۷
        درود و سپاس خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        کبری یوسفی
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۱۸:۲۶
        سلام بزرگوار
        زیبا بود
        درودتان خندانک خندانک خندانک
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        محمدعلی رضاپور(مهدی)
        يکشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۷ ۲۱:۳۷
        سلام و سپاس از شما بزرگوار، همدیار گرانقدر خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷ ۲۳:۰۰
        گشتم نبود نگرد نیست
        من داخل پیج خودم متن ادبی گذاشته بودم وبهم بابت نوشتن شعر سپید تبریک گفتن خندانک من به عزیزان وشعرای شعر نو بی احترامی نمیکنم ولی لااقل یکم کلمات بپیچونن دلمون خوش بشه
        جواد کاظمی نیک
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۱:۱۱
        درودبرشما زیبابود 💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵
        🩵💙💙💙
        💙💙💙
        🩵🩵
        💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵
        🩵💙💙💙
        💙💙💙
        🩵🩵
        💙
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۵۴
        سلام و درود و سپاس تان خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        يکشنبه ۲۵ تير ۱۴۰۲ ۲۳:۱۲
        سلام و درود
        بله دیدگاه امروزی ام به شعر سپید، نسبت
        به نگاه چند سال پیشم در این باره متفاوت و ملایم تر شده است. راستش دنبال دلیل قوی
        و غیرکلیشه ای در این باره
        می گشتم و دلیلی نمی یافتم
        یا برایم قانع کننده نبود.
        نگاه امروزم متفاوت است.
        مشتاق نظرات ارجمندتان هستم.
        فراوان سپاس خندانک
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۷:۴۷
        سلام و درود و عرض ادب و ارادت دوباره
        جناب علامیان عزیز،
        باز هم اعتراض شما بزرگوار، بجاست.
        در پناه خدا بهترین ها نصیب تان خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۲۵
        خب پس خدا رو شکر😁
        من نیز مطالبم را بطور کلی عرض کردم و منظورم فقط به شما نبود. هدفم از ارائه این مطالب آشنایی هرچه بیشتر و بهتر دوستان نوآموز با شعر سپید است.
        به هر حال ما به شما ارادت داریم؛ شما روحیه و اخلاق خوبی دارید.
        سپاس از ابراز محبتتان... همچنین سبز و سلامت باشید خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۰:۱۸
        با سلام و عرض ادب خندانک خندانک

        از آنجا که امیرحسین علامیان دوست خوبم به این سوال پاسخ داده اند و انصافاً هم پاسخ ایشان خوب و عالی بود و ایشان برای این پاسخ دریچه سبز نقد را نگشوده اند، خیلی کوتاه برای آنکه تکرار مکررات نشود و از دیدی دیگر بسیار خلاصه در خصوص این سوال پاسخ می دهم.

        البته من بعضی اوقات احساس می کنم مطرح شدن یک سوال بیشتر به انگیزه های دیگری است تا رسیدن به پاسخ، از جمله مشارکت علمی و ادبی اعضای فرهیخته و به نوعی این سوال ها با انگیزه حرکت و جنبش و خروش در میان این فضای آرام و بعضاً ساکت و سرد انجام می گیرد از این حیث شاید خوب هم به نظر برسد چون اولاً یک فعالیت مثبت محسوب می شود و مشارکت ادبی که آموزنده است و از طرفی باعث بیرون آمدن از یکنواختی و کرختی می شود.

        اما آن وجهه ی دیگر مطرح شدن اینگونه سوالات نیز وجود دارد و آن هم ناخوشایند بودن بعضی مسائل و ایجاد حواشی است. برای مثال نعوذ بالله اگر یک نفر شعر سروش را به چالش بکشد حقیقت پاسخ و نحوه واکنش آقای رضاپور و طرفداران ایشان که خیلی هم دوستشان داریم چگونه خواهد بود؟ یا مثلاً اگر خدایی نکرده ناخواسته اگر مکتب نور را زیر سوال ببریم ...؟!

        در هر صورت از دید خود سعی می کنم نکاتی را بنویسم امید که موثر و مفید واقع گردد.

        با یک مثال مطلبم را شروع می کنم. آیا اگر یک انسان چشم نداشته باشد انسان نیست؟ و آیا اگر یک گربه یک دستش قطع شده باشد آیا گربه بودنش زیر سوال می رود؟ پاسخ واضح است که خیر.

        شما می فرمایید وزن. وزن یکی از اجزای شعر است. تمام اجزای شعر که نیست. نهایت این هست که بفرمایید این شعر وزن نداشت ولی اینکه چطور شعریت اثر را زیر سوال برده اید این جای سوال دارد؟ آیا از ظن شما هر مطلبی که وزن داشته باشد شعر محسوب می شود؟ چون می توانیم وزن را حتی در اخبار و روزنامه ها و حتی گفتارهای معمول و مرسوم نیز تا چند سطر و حتی چند صفحه برقرار کنیم. ساختن زنجیره های فاعلاتن یا فعلاتن که کار دشوار نیست جناب آقای رضاپور. بنده بخواهید ظرف یک ساعت یک صفحه فعلاتن برایتان ردیف می کنم خندانک

        نکته اصلی شعریت و متن بنابراین در چیز دیگری است. در حقیقت نظریه فرمالیست های روسی را بنده بیشتر می پسندم و وجه تمایز را فرم اثر می بینیم. چنانکه شعر گرایش به درون دارد و قابض المعانی هست و سفری است در درون و اما متن ادبی گرایش به بیرون دارد و بسط معانی است. یکی تشریح است و دیگری ایهام و ابهام. اما وجه مشترک این دو چیست؟ در این است که هر دو متعلق هستند به ادبیات و عناصر و صورخیال در هر دو قابل رویت است و بالطبع هر چه صور خیال و عناصر ادبی ماهرانه تر و ادیبانه تر باشد آن اثر زیباتر و خواندنی تر خواهد بود و اصل هم این است که اثر خواندنی باشد و خیلی از ما دیباچه ی حضرت سعدی را حفظ هستیم در حالی که بیتی از اشعار موزون را حفظ نیستیم. درحالی که دیباچه یک متن ادبی است. و اصل هم این است که هر اثر و در هر قالبی وقتی صحبت از هنر می شود هنر دنیایی شگفتی آفرینی است و اصل بر این شگفتی آفرینی و تحسین برانگیزی است. و البته بنده هم به مخاطبان عزیز این صفحه تبریک عرض می کنم و خودم را از ارادتمندان تمام عزیزانی می دانم که علاوه بر شگفتی آفرینی به اصل خردگرایی توجه دارند که الاحق از این حیث مکتب نورگرایی استاد رضاپور را می توانیم یک مکتب پیشرو در ادبیات بدانیم.

        با تشکر و ارادت فراوان خندانک خندانک
        محمدی
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۸:۰۲
        سلام و درود و ارادت جناب استاد محمدی ارجمند خندانک خندانک
        ابتدا عرض کنم که ارادت بنده به شما بعد از
        سیری در تدریس عروض تان بیش تر شده و اکنون هم که می بینم با آن مهارت در تدریس علم عروض، این گونه تمام قد از شعر سپید دفاع می کنید، نور علی نور‌‌‌؛
        خب، این کمین (حالا اجازه بدهید راحت تر باشیم و از همان ضمیر اول شخص استفاده کنیم)،
        من علاقمند یا شاید حتی عاشق ترکیب های زیبا و معنادار و متعادل سنت و جلوه های نو هستم و در کار شما این را دیده م.
        شما با آن مهارت در علم عروض (سنت/ دارای جنبه ی سنتی)، این طور از شعر سپید (نو)
        دفاع می کنید: سنت + نوگرایی.

        خب، اشاره به مکتب ادبی نورگرایی فرمودید.
        بله، مکتب نورگرایی _ همین طور که می دانید_
        بطور خلاصه، همین ترکیب سنت و نوآوری است (البته به اضافه ی طبیعت در نگاه مثبت و آرامبخش و شادی آفرینش)
        و البته حتما به این ترکیب کهن و نو، چاشنی معنویت (نور الهی) باید اضافه شود که زندگی، معنا بپذیرد و انسان، آرامش لازم را
        (الا بذکر الله تطممئن القلوب)
        و اینها ان شاء الله در شما بزرگوار هست.
        درباره ی قسمت دیگر فرمایش تان:
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۱۸
        ... تطمئن القلوب
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۱۴
        درود و ارادت مهدی جان عزیز خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۲۸
        درود و ارادت و سپاس جناب اعتراض عزیز
        خندانک خندانک
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۸:۵۵
        درباره ی نقد شعر سروش و...
        طبعا برایم انگیزه ی شخص از این کار، مهم است و اگر واقعا انگیزه ی خوبی داشت،
        انتظار دارم که اول، شعر سروش را خوب شناخته باشد‌؛ منظور ما از شعر پیشرو را همچنین و مکتب ادبی نورگرایی را
        و رابطه ی جزئی _ کلی آنها را‌‌؛
        بعد نقدش را بیان کند. اگر حرف حساب زد، چیزی از او می آموزیم و سعی می کنیم ایرادات مان را اصلاح کنیم
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۸:۵۸
        درباره ی اهمیت قائل شدن برای وزن شعر
        _در حدی که بدون آن، هیچ اعتقاد به شعریت کلام نباشد _ اکنون چنین باوری ندارم.
        علاوه بر این، عرض کرده بودم که
        تقریبا سپید ناموزون در زبان فارسی اصلا وجود ندارد
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۰۵
        و جناب استاد محمدی عزیز، درباره ی تیک نقد
        و دیده شدن یا نشدن مطلب هم عرض کنم:
        درباره ی این مطلب خاص، شخصا دوست داشتم این صفحه را _که چند سال پیش نوشته بودم_ حذفش کنم اما همین طور که ملاحظه می فرمایید حساب کاربری قبلی ام با حال فرق می کند و بعد از این حساب کاربری قبلی از فعالیت باز ایستاد، با حساب کاربری فعلی در سایت ادامه ی حضور دادم.
        دوست داشتم این صفحه را حذف کنم چون نظرات اخیرم تفاوت زیادی با آن زمان دارد و دوست نداشتم مخاطب، مرا با آن نگاه ببیند اما دسترسی به حساب کاربری قبلی نداشتم.
        شاید تنها کاری که می شد انجام داد، نوشتن نقدی آن چنان‌ بود که انجام دادم تا اطلاع رسانی لازم به مخاطبان انجام شود
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۱۱
        در صورتی که در سایت شعر پاک نیز همین مطلب را احتمالا در همان ایام قرار داده بودم و با این که مطلب مربوط به چند سال پیش است و ده ها مطلب بعدش ارسال کرده م، باز هم هر از گاه پیام نقدی از مخاطبی در آن مطلب می آمد و چون در آن سایت، گزینه ی فعالی به نام اعلان های پیام هست (که امیدوارم در این سایت هم راه اندازی شود)،
        متوجه پیام می شدم.
        آخرین پیام نقد مربوط به چنین مطلبی در آن سایت، چند روز پیش ارسال شد و باعث که کلا آن صفحه را حذف کنم.
        در این سایت، امکان حذف آن صفحه را نداشتم.
        شاید هم بد نشد که دوره ای بشود؛ هرچند دوست دارم مخاطب، آن روزها را ملاک قضاوت قرار ندهد.
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۱۵
        در پایان از شما جناب استاد محمدی عزیز، بابت زحمتی که متقبل شدید بویژه حسن نظر تان درباره ی مکتب ادبی نورگرایی
        تشکر می کنم و امیدوارم بتوانیم از راهنمایی ها و مساعدت های ارزشمند و کارساز شما در جهت گسترش این مکتب ادبی بومی، بهره مند گردیم.
        فراوان درود و سپاس
        در پناه خدا بهترین ها نصیب تان خندانک خندانک
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۰۴
        راستی:
        یکی دو مطلب مهم را اضافه کنم:


        1. تغییر نگاه این جانب نسبت به شعر سپید و قبول تدریجی آن _همان طور که گفته شد_
        با تقطیع وزنی اشعاری از شادروان شاملو بشخصه آغاز شد و
        با سرایش در شعر سروش، افزایش یافت‌‌‌؛
        یعنی شعر سروش، مرا نسبت به شعر سپید، علاقمندتر نمود.
        اگر این مطلبم را در نوشته های اخیرم (فعلا مطلب آخرم)
        مطالعه فرموده باشید، مطلب "شعر سروش، خوش بُنیه و آینده دار _ قسمت 1"
        ملاحظه فرموده اید که عرض کردیم
        شعر سروش (بویژه در ویرایش های گسترده ی بعدی) تحت تاثیر قالب های مختلف شعری قرار گرفته و از هریک، بهره ای برده و یکی از این قالب ها شعر سپید است.
        این جا اعتراف کنم که خودم در ابتدا، شعر سروش را تنها با شیوه ای سنتی و گاهی نسبتا سنتی اما محدود در دامنه ی تغییرات اندک فُرمی به کار می بردم و پس از این که دوست سپیدسرا یم جناب حامی شریبی _ که جایشان در سایت، خالی است_ به سرایش سروش روی آوردند و در سروش شان از سرمایه های شعر سپید استفاده کردند، دیدم که سروش را می توان به این سمت هم سوق داد و....



        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۵
        2. همین طور که خودتان بهتر می دانید شعر سپید هم فرا تر از نقد نیست و بهترشدن نگاهم نسبت به آن به معنای قبول صد در صد نیست
        و یکی از مهم ترین نقدهای وارد بر شعر سپید، تنها گذاشتن شاعر خود در میدان شعر است چون در خیلی از موارد، قاعده ی کمک کننده ندارد‌؛ قافیه بندی مشخص، وزن خاص، محدوده ی لخت ها، قاعده ی شفافی در تعیین آغاز و پایان لخت ها و....
        خب، در شعر سپید تقریبا قالب شعری، کمکی به شاعر نمی کند و سپیدسرا در نبود این تابلوها
        باید بسراید.
        شخصا شعر سنتی مثل غزل، فراوان سروده ام.
        طبق تجربه ام می دانم که برخلاف تصور رایج،
        وجود قافیه در جایگاه مشخص، خیلی وقت ها شاید اکثرا بیش از آن که محدودکننده ی غزلسرا باشد، به او کمک می کند تا آن مصراع و بیت را مضمون سازی کند مثل معلمی که به دانش آموز، موضوع آن انشائی می دهد و چند کلمه ی کلیدی را هم به او می گوید
        اینها را در سپید سرایی نداریم.
        در شعر سروش، علاوه بر الهامی که از سپید گرفتیم، سعی کردیم با بهره گیری از تجربیات شعر سنتی، این نقیصه را تا حدی جبران کنیم و شعر سنتی و نو را به روشی تازه و نوین در هم آمیزیم اما بصورتی که موجود تازه ای متولد شود.
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۶
        همچنان از نظرات بزرگواران استفاده می کنیم خندانک
        جواد کاظمی نیک
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۹
        🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۰۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        احسان فلاح رمضانی
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۵:۴۳
        شاملو: اگر دعوای مدعیان بر سر آن است که شعر سپید نمی‌تواند نوعی شعر شمرده شود، حق با ایشان است، شعر سپید شاید رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمی‌کند.

        سلام و درودها جناب رضاپور بزرگوار خندانک خندانک

        وقتی خود شاملو که در ایران مبدع سپید سرایی شناخته میشه چنین نظری داره دیگه ما چرا باید در اینزمینه وقت بزاریم و به واکاوی بپردازیم.در واقع چیزی که امروز بعنوان شعر سپید در جامعه ما شناخته میشه بیشتر شبیه جملات قصار هست که البته برخی واقف به موسیقی درونی کلمات در این نوع نوشتار هستند و مصر به اینکه در مقوله شعر گنجانده بشه این نوع نوشتار منثور اما بدیهی هست که وقتی مخاطب عام که اکثریت جامعه ما هستند درک درستی از موسیقی درونی و این اصطلاحات تخصصی نداره و هرگز نمیتونه بصورت تخصصی در اینزمینه ورود کنه پس ما چه اصراری داریم تا این سبک نوشتاری رو به زور در کالبد جامعه تزریق کنیم؟!!

        سپید اساسا سبکی وارداتی از غرب هست و حتی نام اون از ترجمه لغت فرانسوی گرفته شده و این نوع قلم زدن مختص به روحیات مردم غرب هست و نمیتونه در ایران که همیشه شعر رو به سبک حافظ و مولوی و سعدی میخونده و درک میکرده جاپایی باز کنه هرچند با تبلیغات و سر و صدا و اینجور موارد برخی کتاب های سپیدسرایان به چندین چاپ هم برسه اما امروز همونطور که میبینیم کلاسیک بشدت پیشتاز هست و کتاب های فاضل نظری ،علیرضا بدیع و از این دست پرفروش ترین ها هستند.

        سپید هیچگاه با روحیه مردم ما ممزوج نبوده و نمیشه اونرو با زیبائی های کلام منثور سعدی مقایسه کرد چرا که اساسا ذات این دو در لفظ و معنا با هم متفاوته و سپیدی که امروز بیشتر رواج داره جملاتی قصار گونه هست تا نوع خاصی از شعر

        در ثانی مگر شاعر بودن افتخاری هست که حالا ما در اینزمینه سطرها بنویسیم و صحبت کنیم و دفاع کنیم؟؟؟!

        بله اگر با زبان شعر بدنبال ترویج معارف بشری باشیم همونکاری که سعدی و مولوی انجام دادن شاید اونزمان در جرگه شعرا قرار گرفتن افتخاری محسوب بشه نه الان که شعر بیشتر بدنبال خودنمایی ها و دروغ گویی ها و عدم مطالعات و عدم شناخت جوامع بشری هست.

        البته هرگز قصدم زیر سوال بردن این نوع قلم زدن نیست اما شاعر باید با روانشناسی و روحیات مردم خودش آشنا باشه و اونوقت سبک شعری خودش رو انتخاب کنه.
        هیچکسی از خواندن اشعار حافظ و سعدی و مولوی اظهار خستگی نمیکنه چرا که همیشه بخاطر وزن دلخوش و تأثیرگذاری کلام آهنگین کاملا مشخص به وجد میاد و علل بقای این نوع اشعار هم همین هست
        عذرخواهم از اطاله کلام.

        شاعری موفق هست که از جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ ملت خودش آگاهی کاملی داشته باشه و بعد قلم بدست بگیره

        موفق باشید و موید خندانک
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۰۳
        سلام و درود و سپاس از نظر شما جناب فلاح رمضانی بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک
        پیروز و بهروز باشید در پناه خدا
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۰۹
        با سلام و عرض ادب مجدد حضور استاد رضاپور عزیز و فرهیخته و گرانقدر خندانک خندانک

        بله بنده سابق بر اینکه سبک نورگرایی و شعر سروش و شعر تک استاد را مطالعه کردم. نورگرایی قطعاً لازمه شعر امروز هست.

        در خصوص قافیه نیز با شما بسیار موافق هستم. قافیه تداعی معانی می کند. اگر قالب را غزل انتخاب نماییم به خاطر محدودیت قوافی هم تعداد ابیات محدود می شود و هم دست شاعر برای سرودن تا حدودی بسته می شود که این یک محدودیت محسوب می شود منتها قالب های شعری دیگری نیز داریم مثل مثنوی که قافیه در هر بیت با بیت بعدی متفاوت است و دست شاعر برای سرودن باز است.

        همچنین لطف تان به خاطر مهارت این جانب در خصوص وزن بی نهایت سپاسگزارم. شعر برای بنده غالباً بداهه متولد می شود و بنده معمولاً برای شعر خود قالب و سبک از پیش تعیین شده انتخاب نمی کنم که فرضاً در آن سبک یا قالب بسرایم. اشعاری در قالب های کلاسیک دارم. در آینده نیز قصد دارم اشعار کلاسیک بسرایم. متاسفانه بعضی از کلاسیک سرایان نسبت به اشعار کلاسیک این جانب بی توجهی می کنند. اما بعضی از دوستان و اساتید گرانقدرم از دیرباز هست که نسبت به اشعار کلاسیک بنده لطف دارند. من امیدوارم که در آینده اشعار کلاسیک بیشتری بسرایم.

        در خصوص شعر سپید این نکات را عرض کنم که دست شاعر را در خصوص وزن و قافیه باز گذاشته است. این مسیر شعر هست که منجر می شود به اینکه آیا قافیه و وزن باشد یا نه و اگر آری کجاها وزن و قافیه باشد. مشابه این بحث را در شعر کلاسیک اگر بخواهم مطرح کنم در صور خیال قابل مطرح است. آیا تمام ابیات در یک شعر کلاسیک همواره دارای صور خیال هست؟ طبیعی است در بسیاری از ابیات شاعر فقط زمینه را فراهم می کند تا حرفی اصلی خود را در مطرح کند و خیلی اوقات این ابیات خالی از آرایه خاصی هستند. اما در خصوص موسیقی هم اینطور نیست که ما بخواهیم فقط موسیقی وزن و قافیه را حاکم بر شعر بدانیم. سابق بر این هم گفته ام ابزار شعر مدرن، مدرن شده است. مدرن بودن نباید ما را به اشتباه بیاندازد. فعلاً فرصت کافی برای توضیح موسیقی در شعر سپید برایم مقدور نیست. امید که در آینده موسیقی شعر سپید را به طور کامل توضیح دهم.

        اما مسئله ی که نیز قابل طرح است. چون دوستان جمله ای را از استاد شاملو بیان کردند. دوستان تفسیر اشتباه ارائه ندهیم. مدعیان اگر چنین اعتقادی دارند حق با ایشان است. وقتی ما حق را به مدعیان بدهیم نیازی به توضیح بیشتر در خصوص اثری هنری که ارائه داده ایم نیز حس نمی شود. اما اگر بخواهیم در مقام دفاع برآییم از اثر هنری خود آنگاه جلوه های موسیقی و هنری اثر خود را هویدا می کنیم. شعر سپید یا شعر منثور یا Blank verse انواع مختلفی دارد و دست شاعر برای استفاده از ابزارهای شعری باز هست. شاعران متعددی در زمینه های مختلفی تلاش کرده اند و تلاش های ایشان ستوده است. چون از زنده یاد استاد احمدرضا احمدی هم نامبرده شد. به وضوح شعر ایشان البته نه از منظر شاخصه های ظاهری مثل وزن عروض و قافیه بلکه تفاوت شعریت در آثار استاد احمدرضا احمدی با استاد شاملو واضح است و مبرهن. حالا کسانی که به تبع ایشان شعر سرودند و نقل می کردند از اشعار استاد احمدی، جریانی را شکل دادند و به آن جریان گفتند موج نو، منتها بنده ندیدم مانیفستی ارائه داده باشند. فقط نامی بر این جریان گذاشته شد. در اکثر اوقات بعنوان مثال وقتی یک نقاش نقاشی خود را به نمایش می گذارد، دیگر چندان به اینکه من چه چیزی را خلق کرده اند توضیح نمی دهد برای اینکه همه چیز در اثر هنری نمایان است. این مخاطب هست که می بایست هنر را در وجود خود جستجو کند. اگر نقاشی های ونگوک را به نمایش بگذاریم و بگویند اینکه نقاشی نیست چون مثلاً سبک این نقاشی متفاوت با ما سبق بوده است آیا روا است؟

        همین صحبت ها هم گاهاً در اقوال سپیدسرایان شنیده می شود. ایشان هم با روایت های متفاوت و متعددی از شعر، شعر کلاسیک را شعر نمی دانند بلکه آن ها نظم می دانند.

        بنابراین کلاسیک سرایان هم چندان خیال شان راحت نباشد از اینکه مرتکب شعر شده اند. این خوف و رجا شاید هم برای کلاسیک سرایان و هم برای سپیدسرایان لازم باشد.

        با تشکر و ارادت فراوان
        محمدی خندانک خندانک
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۵۷
        آفرین مهدی جان محمدی خندانک حق مطلب را بدرستی ادا کردی خندانک
        در واقع منظور زنده یاد استاد شاملو از این طعنه شاعرانه این است: اگر هزلیات، شاهدبازی یا نظم‌سرایی را شعر مینامید؛ پس آری ما شعر نمی‌سراییم بلکه چیزی فراتر از شعر می‌سراییم... که آنرا به (رقص باله) تشبیه کرده است. یعنی مقوله‌ای فراتر از موسیقی صرف و فراتر از ظرفیت درک و فهم مدعیان. (به همین سادگی!)
        موفق و سلامت باشی رفیق خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۱۰
        فراوان درود و سپاس تان استاد محمدی ارجمند خندانک خندانک
        مطالب جالبی فرمودید و بویژه این خوف و رجا که مطرح نمودید، بسیار خوش نشست.
        در پناه خدا بهترین ها نصیب تان خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۱۱
        برداشت جالبی است. درود و سپاس تان
        خندانک خندانک خندانک
        احسان فلاح رمضانی
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۳۳
        شاملو:
        «شعر سپید، مطلق و مجرد است و می‌باید نامی دیگر از برای آن جست. چراکه غرض از شعر سپید نوعی از شعر نیست. یا چیزی است نزدیک به شعر بی‌آنکه شعر باشد و نزدیک به یک «نوشته» بی‌آنکه منطق و مفهوم آن منطق و مفهومی باشد که تنها با نوشتن، مرادی از آن حاصل آید. گاه نقاشی است، اما نمی‌توان به مدد نقاشی بیانش کرد. گاه رقص است، بی‌آنکه هیچ حرکتی بدان تحقق بخشد. گاه شعر است و از آن گذشته وزن و قافیه‌ای طلب می‌کند. تلاش می‌کند که نظمی به خود بگیرد، گاه فلسفه و گاه عکاسی است، کودک بهانه‌جویی است که بر هر چیز چنگ می‌زند».

        درودی مجدد خدمت دوستان عزیز خندانک

        بقول جناب شاملو این سپید که مانند کودک بهانه جویی به همه چیز چنگ میندازه رو چطور بایستی تفسیر کرد؟؟
        از این دست تعاریف شاملو زیاد داره و بقول دکتر شفیعی کدکنی حتی خود شاملو هم تعریف درستی از سپید نداره و این جزو عجایب هست که مبدع و ابداع کننده از ملات کار بی اطلاع باشه!!!

        ایکاش نقد رو همیشه بمعنی دشمنی تعبیر نکنیم و بلافاصله موضع جانبدارانه نداشته باشیم.

        اگر جناب شاملو هزلیات،معاشقه بازی در شعر و نظم سرایی رو که سابقه هزاران ساله در ادبیات ما داره و سبب پدید اومدن آثار جهانی شده از قبیل شاهنامه و غزلیات حافظ رو مورد تمسخر قرار میده به این علت هست که جاپا برای قالبی وارداتی درست کنه و خودش رو اسطوره و قهرمان شعر سپید مطرح کنه!!!

        و سوالی که اینجا مطرح میشه این هست که چرا شاملو از آثار شعرا و مورخین و عرفای قرون چهارم و پنجم هجری تأثیر پذیرفته و بنا بگفته صاحبنظران در آثارش این موارد نمود داره!!!اتفاقا در ادبیات قرون چهارم و پنجم هم هزلیات بوده و هم معاشقه!!!

        اما در مورد شاهد بازی تهمتی هست که فردی معلوم الحال بنام دکتر شمیسا که احتمالا خودش فوبیای شاهد بازی داشته به شعرای مطرح ما نسبت داده و این احتمالا بخاطر مصرف بیش از حد بنگی جات و از این دست بوده چون این حد از نادانی و بیسوادی از فردی که مراتب بالای علمی رو طی کرده خیلی بعید هست. البته همه دکتر شمیسا بخاطر معروفیت کتاب شاهدبازی میشناسن اما این هم ترفندی بوده تا ایشون نامی برای خودش دست و پا کنه.

        سطور دندان شکنی از علامه مطهری برای جواب دادن به دکترهای قلابی مثل شمیسا کافیه که هیچ سررشته ای از اصطلاحات عرفانی ندارن و متاسفم که جامعه ادبی ما بنام چنین اشخاص نادانی دارای معروفیت هست.
        احسان فلاح رمضانی
        دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۲۲:۳۷
        علامه مرتضی مطهری:

        یكی دیگر از آن چیزهایی كه استفاده می شود مسئله ی شاهدبازی است. در دیوان حافظ «شاهد» زیاد آمده، شراب و شاهد اینقدر آمده كه الی ماشاء اللّه، كه دیگر احتیاجی ندارد نمونه بیاوریم؛ مثل كلمه ی می و می پرستی و این چیزهاست كه آن هم اینقدر هست كه دیگر احتیاجی به اینكه ما شعری بخواهیم برایش بخوانیم نیست.
        اینهایی كه حافظ را به این شكل توجیه كرده اند می گویند بله، حافظ شاهدباز بوده، اهل عشق بوده و باید هم باشد؛ و بعضی كار را به آنجا رسانده اند كه حتی خصوصیات عشق بازی های حافظ را هم خواسته اند از روی شعرهایش به دست آورند. یكی از همین نویسندگان این گونه، در كتابی كه اخیراً منتشر شده چنین استنباط كرده است كه حافظ در مسئله ی عشق و زن و این حرفها خلاصه آن شهامتی را كه یك آدم جسور باید داشته باشد نداشته (می گویند: «اَلْحَیاءُ مانعُ الرِّزْق»
        مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 380
        خجالتی بودن خلاصه مانع رسیدن است؛ آدم اگر بخواهد برسد باید پررو هم باشد) . او چنین استنباط كرده كه حافظ در مسئله ی زن كم رو بوده، هم یك دل پر عشقی داشته و هم آن حالت جسوری را نداشته و زنها هم از این جور مردها بدشان می آید، زن هم مردی را می خواهد كه جسور و پررو باشد و از این جهت این بیچاره همیشه در سوز و گداز بوده و كمتر به عشق خودش می رسیده است، و او چنین استنباط كرده كه گاهی زنها هم سر به سر او می گذاشتند. ولی در اینجا مطلب دیگری هست كه همه ی مفسرانِ این گونه ی حافظ سكوت كرده اند و آن این است كه اصلاً آیا در همه ی دیوان حافظ دلیلی هست كه آن شاهدی كه حافظ می گوید زن بوده؟ آیا زن بوده یا بچه بوده؟ درباره ی این، دیگر این مفسران سكوت كرده اند. اتفاقاً اگر بنا باشد كه تفسیر همین ظواهر را بگیریم، بدون شك شاهد حافظ بچه بوده و اساساً یك جا هم ما دلیل نداریم كه شاهد حافظ زن بوده. همان شاخ نباتی هم كه برایش ساخته اند از تیپ بچه ها بوده. در بعضی اشعارش تعبیر «مغبچه» دارد. این دیگر هیچ گونه توجیهی ندارد:
        گر چنین جلوه كند مغبچه ی باده فروش
        خاكروب در میخانه كنم مژگان را
        جای دیگر می گوید:
        ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای
        كِت خون ما حلالتر از شیر مادر است
        در یك شعر معروفش كه شیراز را مدح می كند- كه معلوم می شود آن بچه هم شیرازی بوده! - می گوید:
        خوشا شیراز و وضع بی مثالش
        خداوندا نگه دار از زوالش
        تا آنجا كه می گوید:
        گر آن شیرین پسر خونم بریزد
        دلا چون شیر مادر كن حلالش
        در بعضی اشعار دیگرش از قرینه ی عذار و خط و قبا و. . . معلوم می شود كه اگر بنا باشد همین ظواهر را بگیریم، آن شاهد پسر بوده است، یك چیزهای پسرانه را ذكر می كند كه هیچ دخترانه نیست، مثلاً می گوید:
        بگشا بند قبا [1]تا بگشاید دل من
        كه گشادی كه مرا بود ز پهلوی تو بود
        مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 381
        یا می گوید:
        بگشا بند قباای مه خورشید كلاه
        تا چو زلف سر سودا زده در پا فكنم
        مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
        لیكنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
        دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
        بكُشد زارم و در شرع نباشد گنهش
        طفل نابالغ هم هست. اینها را درباره ی زن مسلّم كسی نمی گوید چون زن نابالغ - یعنی از نه سال كمتر- كه موضوع عشق نیست، این مسلّم پسر چهارده ساله است، محبوب چهارده ساله.
        ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
        كه گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
        «عارض» همان مویی است كه تازه در روی تازه جوان می روید.
        دل بدان رود گرامی چه كنم گر ندهم
        مادر دهر ندارد پسری بهتر از این
        خط عذار یار كه بگرفت ماه از او
        خوش حلقه ای است لیك بدر نیست راه از او
        آمد افسوس كنان مغبچه ی باده فروش
        گفت بیدار شوای رهرو خواب آلوده
        پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی
        طمع مهر و وفا زین پسران می داری
        گفتیم در هیچ جای شعر حافظ قرینه ای بر اینكه به نام زن تغزل كرده باشد نیست. البته بعضی غزلهای حافظ جوری است كه معشوق به طور كلی قابل تطبیق است، اعم از زن و. . . در یكی از همین كتابهایی كه در این زمینه ها نوشته اند و زن بودن معشوق حافظ را خیلی مسلّم گرفته، نوشته است: حافظ در عشق، مرد موفقی نبوده است (خنده ی استاد) به دلیل اینكه در شعرهایش خیلی زاری سر می دهد، مثلاً
        مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 382
        می گوید:
        دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
        چرا به گوشه ی چشمی به ما نمی نگری
        حالا من بعد می گویم كه این شعرهایی كه این خدانشناسها به این زمینه ها حمل كرده اند در داخل چه غزلهایی است، در چه اوجی از عرفان، و اینها خجالت نكشیده اند- از چه بگویم- از علم، از فرهنگ، از ادب و این چرندها را قالب كرده اند. یا مثلاً گفته است:
        ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
        عاشقی شیوه ی رندان بلاكش باشد
        لابد از نظر او این هم دلیل بر این است كه او همیشه خودش نمی توانسته خلاصه راه پیدا كند.
        سرّ سودای تو در سینه بماندی پنهان
        چشم تر دامن اگر فاش نكردی رازم
        من نمی توانستم خودم اظهار كنم بالاخره این گریه مرا رسوا كرد. و عجیب این است كه می گوید حافظ در مقابل زیباییها دست و پای خودش را گم می كرده، در این جهت در عشق بازی بی شخصیت بوده:
        به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر
        به یك شكر ز تو دل خسته ای بیاساید
        به خنده گفت كه حافظ خدای را مپسند
        كه بوسه ی تو رخ ماه را بیالاید [2]
        .
        می گوید كه گاهی زنان، حافظ را دست می انداختند، برای اینكه می گوید:
        به عشوه گفت كه حافظ غلام طبع توأم
        ببین كه تا به چه حدّم همی كند تحمیق [3]
        .
        بعد می گوید یك زن دیگری كه می فهمیده حافظ عاشق اوست سر به سر او می گذاشته و این جور به او می گفته:
        گفتم آه از دل دیوانه ی حافظ بی تو
        زیر لب خنده زنان گفت كه دیوانه ی كیست؟
        حالا می فهمد كه من دیوانه ی او هستم، این جور مرا زیر لب مسخره می كند، كه اگر این طور حمل كنیم باید حافظ را خلاصه شكارچی مرغ خانگی هم بدانیم یعنی زنی
        مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 383
        كه اینجا سراغش را گرفته زن شوهردار بوده، برای اینكه در مطلع این غزل می گوید:
        یا رب این شمع دل افروز ز كاشانه ی كیست
        جان ما سوخت بپرسید كه جانانه ی كیست
        پس حتماً زنی هم اگر بوده زن شوهردار بوده! این هم یك موضوع.
        بنابراین از آن سه عنصر جهان بینی حافظ، ما رسیدیم به یك عنصر ایدئولوژیك و دستوری، كه مسئله ی شاهدبازی بود آنهم شاهدبازی به این شكل.
        [1] «قبا» كه می گوید، چون آن وقت كت و شلوار نبوده، اگر كت و شلوار می بود مسلّم كت و شلواری ها بر قبایی ها مقدم بودند (خنده ی استاد) .
        [2] یعنی [بوسه ی] تو بدتركیب كثیف [چهره ی ماه مرا آلوده می كند. ]
        [3] این زن چقدر سر به سرم می گذارد، مرا احمق می داند.

        اینها چون میخواهند از حافظ توجیهی برای الدنگی و میخوارگی خودشان پیدا کنند فقط همان شعرهای میخوارگی را میآورند، درباره شعرهای دیگر سکوت میکنند. من میگویم اگر بناست که ما به ظواهر اشعار حافظ عمل کنیم، یعنی آنها را بر مقصودش حمل کنیم، مکتب حافظ این است، دستورش تنها میخوارگی و شک در قیامت و این حرفها بوده، آنها این را هم نتیجه داده؛ این حافظی که افتخار ایران است جهان بینی اش آن بوده، دستورهایش هم این بوده!

        از وقتی که حافظ از دست هم تیپهای خودش (عرفا) خارج شده و به دست ادبا و ادبیاتیها و بدتر به دست روزنامه نویسها افتاده، اصلًا مسخ شده و یک چیز دیگر است.
        احسان فلاح رمضانی
        سه شنبه ۲۷ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۴۵
        اصطلاحات یک علم زبان آن علم است و انسانی که زبان‌دان نیست «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» است و در نتیجه مشمول «فَهُمْ لا يَرْجِعُون‌»است. علم عرفان در این زمینه وضعیت ویژه‌ای دارد، یعنی فهم صحیح اصطلاحات عرفانی تنها راه فهم نسبی صحیح مقاصد عرفا به شمار می‌رود و فهم اصطلاحات آنان هم کاری است دشوار که «مرد کهن» می‌طلبد.

        دانش عرفان نيز چه در بخش نظری و چه در بخش عملی از زباني خاص برخوردار است. عرفا نه تنها براي خود اصطلاحاتي دارند، که اصطلاحاتشان نسبت به بسياري دانش‌هاي ديگر- در حوزه علوم انساني- بيش‌تر و پيچيده‌تر است.
        هاتف اصفهاني در ترجيع بند مشهور خود مي‌گويد:
        هاتف ارباب معرفت که گهي
        مست خوانندشان و گه هشيار
        از مي و بزم و ساقي و مطرب
        وز مغ و دير و شاهد و زنّار
        قصد ايشان نهفته اسراري است
        که به ايما کنند گاه اظهار
        پي بري گر به رازشان داني
        که همين است سرّ آن اسرار
        که يکي هست و هيچ نيست جز او
        وحـده لا الـه الاّ هـو

        رمزي و معماگونه بودن بيانات عرفا
        شهيد مطهري در اين زمينه مي‌گويد:
        «آنها (عرفا) اصرار دارند که افراد غير وارد در طريقت از مقاصد آنها آگاه نگردند زيرا معاني عرفاني براي غير عارف- لااقل به عقيده عرفا- قابل درک نيست. اين است که عرفا تعمّد دارند در مکتوم نگه‌داشتن مقاصد خود؛ برخلاف صاحبان علوم و فنون ديگر. لهذا اصطلاحات عرفا علاوه بر جنبة اصطلاحي، اندکي جنبة معمايي دارد و بايد راز معمّا را به دست آورد»

        تأکيد برخي عرفا بر اظهار خلاف مقاصدشان
        شهيد مطهري در اين زمينه مي‌گويد:
        «گذشته از دو مطلب فوق، امر سومي احياناً در کار است که کار را مشکل‌تر مي‌کند و آن اينکه برخي عرفا- لااقل آنها که عرفاي ملامتي خوانده مي‌شوند- براي اينکه در مراحل سیر و سلوک تعينات را در هم بشکنند و به جاي نام و افتخار براي خود ننگ در ميان مردم درست کنند، در گفتارهاي خود تعمّدي به رياي معکوس داشته‌اند تا بدان وسيله مجال هرگونه خودنمايي و خودپرستي از نفس گرفته شود... روش ملامتي‌گري که در ميان بعضي از عرفا معمول بوده، سبب شده که آنها تعمد خاصي در ارائه ضد مقاصد و ضد منويات و ضد اهداف خود داشته باشند و اين کار فهم مقاصد آنها را مشکل‌تر مي‌سازد. ابوالقاسم قشيري که از پيشوايان اهل عرفان است در رسالة قشيريه تصريح مي‌کند که عرفا تعمد دارند در ابهام‌گويي، زيرا نمي‌خواهند افراد غيرِ وارد از اطوار و حالات و مقاصد آنها آگاه شوند».
        خندانک خندانک
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۲۸ تير ۱۴۰۲ ۱۰:۱۰
        🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        محمد علی رضاپور
        يکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۵۵
        سلام و درود دوباره
        درباره ی شاهدبازی، نمی توان همه را با یک چوب راند و سخن، بسیار است.
        جناب حافظ فرموده اند:

        عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ

        قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

        و یا:

        چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست

        سخن شناس نه ای جان من! خطا این جاست
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0