بوسه هایت کوتاه اند...
مجموعه اشعار کوتاه سعید فلاحی - 1393
1- آنجا را نمی دانم !
ولی اینجا ،
هوای دلم ابری است !
چند روزی است ، خورشید نگاهد نمی تابد.
2- کوتاه ترین غزلم را ،
برای تو سروده ام ...
- چشم هایت !.
3- دیروز پشت ثانیه ها
هوای تو گرفت دلم !
مرا ببین چه عاشقانه
نامت را ،
بر سربرگ سالنامه ها
می نویسم!.
4- کلمات را ،
حرف به حرف
به خط می کشم !
باشد که خوب بخوانی.
5- بوسه هایت ،
طعم شراب شیراز گرفته اند!
باز هم بریز!
6- چشم هایت ، شرح تمام شعرهاست!
دوباره غزلی ناب بسرای!
7- لحظه های بی تو بودن،
عجیب سرد است!
آتشی بیفروز!
8- انار سرخ لبهایت ،
به هیچ باغ ساوه ، نتوان چید!.
9- آفتاب نگاهم ،
به کوهسار سینه ات
غروب کرد!
8- شمع ام ،
که به تاریکی نبودنت
دارم
آب می شوم!
9- نیم نگاه چشمت ،
تمام پرتوِ روزگار من است ،
مبادا غروب کنی!
10- تمام تنت
هوای بوسه های مرا دارد ،
بارانی است !
11- بکارت لبهایت را ،
به کدامین بوسه فروختی ؟!
که حجله گاه مرا ،
لایق نمی دانی!
12- می خواهم ،
زیباترین شعرم را ،
برایت بنویسم.
اما
نه قلمی دارم ،
نه سر ذوقی!
13- فقط بیا ،
که آمدنت
سرانجام
تمام دفترهای شعر من است!
14- مریز شراب ،
که چشم تو ،
آغاز تمام مستی هاست!
همین مرا بس است.
15- رحمی نما !
چنان به ناز می روی راه !
مردان شهر بیچاره می شوند!
16- شاعر شعر چشم هایت کیست؟!
که در تمنای دیدارت،
نه غزلی گذاشت
نه وزن و آهنگی!
17- دیشب ،
در ایستگاه آخر دلتنگی
منتظرت بودم!
ببخش!
جز انتظار ،
کاری دیگر نتوانم!
18- در هوای حوایی!
من آدم شدنی نیستم!
سیبم مده!.
19- شیرین ترین گناه منی !
از من ،
هیچ توبه ای
پذیرفتنی نیست!.
20- به کوه می زنم خویش را ،
وقتی که خورشید نگاهم ،
به دره ی سینه ات
غروب می کند.
21- برای از تو گفتن
جملات کم است !
باید ،
حدیث مکرر شد.
22- دریاست تنت !
برای دست یافتنت ،
باید به آب زد !
تا غرق شوم ،
یا از آبم گیری!
23- طرح چشمانت ،
سپیده ی سحر است!
به دو قنوت
دیداری استجابت کن.
24- بارانی است هوایم ،
بگذار خیس گردم
چتری آرزویم نیست!
25- آرزویی نماند به دلم ،
حضورت ؛
برآورنده ی تمام آمال است.
26- به دیدنم بیا !
تو را که می بینم ،
بند شعرهایم وا می شود.
27- تو ،
مزرعه ی آماده ی درو ،
من ؛
خسته تر از آن که بچینمت!.
28- ماه شب بدری ،
من ...
به خندق شب ابری ،
رو به شهادتم!.
29- دستانت ،
پاک تر از اینه ی مهتاب است ،
که به ابر نگاه من
تاریک شود.
30- بگذار ببوسمت ؛
بوسه ی تو
کیمیاگر است!
صد پیرِ پژند ،
منتظرند جوانه زنند.
31- تو روح القدوس عمر منی ،
که به نگاهی
مریم جانم را
آبستن می کنی!.
32- رقص حضور دورت ،
مرا به صد بیراه می کشد
ناشناخته!
33- مرا به بوسه ای دعوت کن
که با بوسیدنت
ضیافت تمام است.
34- نه تحریفت می کنم ،
نه به اغراق می الودمت ،
تو ایه ی پاکی !
وحی مُنزل بر رسالتم.
35- چه گردباد مخوفی است تنهایی ،
به کام می کشد
هر انکس که عاشق نیست.
36- کوچه را برایت چراغانی کرده ام
اما ندانستم
به کوله ات ،
هزار مهتاب داری !
37- برای دیدنت ،
معتکف پنجره ام !
عاشقانه ،
عارفانه
از در درون گشتی ،
همچنان ضریح پنجره را گرفته ام ،
در هوای تو.
38- سرو ام !
موریانه ی یادت ،
می پوساند
درونم را !
39- شب پره ها کوچه را ،
نورفشانی کرده اند !
بی چراغ آمدی ...
بیا !
کوچه باغِ خیالم ، منتظر و مهیاست.
40- راه رسیدن به تو ،
هر اندازه دور و دراز باشد ،
باکی نیست !
من مرد راه های نرفته ام !
کمر بسته ام !
می روم به هوای زیارتت.
41- ابری است دلم ،
باد حضورت بوزان !
ماهتاب نگاهت را کم دارم.
42- سوز تنت گر بسوزاندم ،
غمی نیست !
ققنوس حضورم را ،
به بارگاهت
گسیل می دارم.
43- آسمان دلت طلوعمند !
غروب شد ، ماه را سهم من بگذار
اختران درخشان ،
زیبنده ی شبت باد.
44- کوهسار امن اغوش تو را نمی خواهم ،
جنگیده ام
تا به آغوشت راه بافته ام.
45- طلوع صبح دوباره ای ،
کی شود شامگاهی !
که به محراب سینه ات
سجده کنم ؟!
46- کفش هایم کجاست ؟
قبله گاه تن تو ،
سنگلاخی و سخت است!
47- گل ها کوتاه عمر می کنند ،
صنوبر باش
که زمستان و بهار گم کردد.
48- بگذار ببوسمت
نگران نباش !
کسی ما را نمی بیند ...
49- بوسه هایت کوتاه اند
به اندازه ی شعر های من !
تا بیایی بخوانی ،
تمام شده است!.
50- تمام تنت ،
به بوسه های من رنگ باخته است!
بیا
تن آیینه ای ، مال تو!
51- بکارت لب هایت را ،
کدامین بوسه برخواهد چید ؟!
در این هرزگی بزرگ !
52- پاییز آمده ؛
در نوبهار تن تو ،
پژمردگی بی معناست.
53- مرا دربدر بوسه ای کردی
و
تمام شهر پُر است از بذل تو !
54- سال هاست مرده ای و من
دانسته و ندانسته
هر روز ،
عاشق یکی می شوم !
55- ماه را در آغوش گرفته ای !
پاهایت را به بوسه های راه سپرده ای !
موهایت در دست نسیم !
من ...
چه بی غیرتم !
56- تمام جاده را آب پاشی کرده ام
شاید که گذرت افتاد
کاخ که نه !
کلبه ی متروک دلم
اجاقش روشن است.
57- در هوای تو هوایی شده ام !
آن بالاها ...
باز هم هوای تو
نفس گیرم می کند.
58- وهمی بیش نیست
بوسه گرفتن از لب هایت !
وقتی می بینم
ماه را به آغوش کشیده ای!
59- تا می گفتی باران ،
برایت می باریدم ...
کجایی که کویر عمرم
سالهاست
آسمانش بی ابر است!
60- عطر موهایت را
نه نسیم ، می آورد
نه مشک خطن ، داشت ...
حالا دیگر تمان زنان شهر
بوی تو را می دهند!
61- رفته ای و
هرزه شده، دلم !
بیا و آب توبه بریز.
62- از نسل حوایی و
در طلب گندم و سیب !
فکر ادم کردنم ، مباش!
63- کوچه چه غریبانه
در هوای آمدنت
هر روز
ماندگار تر می شود.
64- گیسوانت را می فشانی در باد !
پرنده ها را هم می کُشی
به عطر و مستی !
من ، جای خود.
65- دیر امدی !
ببین چه عشق بازی با شکوهی است
بین من و تاریکی و
سکوت گوور!.
66- تا می روی
شاعر می شوم !
می خواهم شعر بنویسم
نیا !
67- جز تو را کس نمی بینم
اگر فقط
دخترکان شهر بگذارند!.
68- می آیی
تشنه می شوم ،
می روی ...
خُمار !
69- از پنجره نتوان دل کند
شاید که بیایی ،
اما دختر همسایه را چه کنم!.
70- و انتهای این قصه
همیشه چند خط مبهم است
نقطه چین ها را می گذارم ،
خواستی بیا
بنویسش
نخواستی ،
می ماند به جا...
...
تمام.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
كوتاه و زيبا بودند
عيدتان مبارك