از فرع زندگی تو بودن...
از ماضی بعید، می ترسم!
از باد سرد بی تو بودن ها
میلرزم عین بید، می ترسم
آخر صِدام از خاطِرت میره
آخر فراموشت میشه دستام
از خاطرت میره دلِ تنگم...
از خاطرت میره چقد تنهام!
سرد شدن هاتو نمی فهمم
وقتی هوای خونه آتیشه...
می میرم از این همه زیباییم!
می میرم و چشمات... درویشه
این حجم دلتنگی طبیعی نیست
وقتی تو اینجایی و نزدیکی
بوسیدمت اما تو رفتی با...
اون گونه های سرد ماتیکی!
بعد از یه عمر و نیم... جون کندن
بعد یه عمر عاشق هم بودن
سخته برام احساس تنهایی
احساس غم، احساس کم بودن!
این حق رویاهای دیروزم...
این حق اعتماد قلبم بود...؟
این خونه ی بی سقف و بی دیوار
این عشق بازیِ سراسر دود...؟
سال هزار و سیصد و رفتن...
با سین سردی هات تحویله!
چسبای لبخندو که برداریم
این نکبتِ بی وقفه، تکمیله!
گفتی یکی دیگه رو جای تو
از ته قلبم عاشقش باشم
اونی که من عاشقشم اینجاست
یه عمره که میره و همراشم...
باشه عزیزم خوب می دونم
آخرِ هر شروعی، پایانه...
این خونه دیگه خونه ی من نیست
این خونه دیگه مثل زندانه!
من خیلی خوشبینم که فکر کردم
آخرِ این ویرونه ها راهه!
از باد سرد بی تو بودن ها
بیدم و می لرزم - چند ماهه -
رفتن و رفتن... تا ابد رفتن...
از تو مگه راه رهایی هست؟
تاکسی میگیرم و بهش میگم
« تو خاطراتش تا ابد دربست...! »
پ.ن: این ترانه فاقد وزن عروضی و دارای وزن عددی میباشد.