« قضا و قدر »
نقش قضا و نقش قدر را ندیده ایم
ما اندر این زمینه چو یک لوح ساده ایم
تاریکی جهان چو شبی آورد پدید
اندر مدار کار جهان ، چون ستاره ایم
بیچارگان به وادی غفلت فرو روند
ما دور غفلتیم ، در آن راه چاره ایم
شهد جهان که زهر درونش قویترس
شهدش نجسته ایم و زِ زهرش کناره ایم
گهواره ی جهان به بشرها مربی است
ما طفل شیرخواره ی این گاهواره ایم
کار جهان به جمله بشر حیله گر بُوَد
ما کار آن نکرده به کار استواره ایم
صد پیچ وخم به راه جهان مخفیس بهم
ما رهنمای راه جهان آشکاره ایم
در اختلاف کار جهان مانده اند همه
وز اختلاف کار جهان ما اشاره ایم
مردم هزارها ، به ره اشتباه روند
ما اشتباه نرفته ، ولی کم شماره ایم
ما را زِ سود و لذت دنیا نصیب نیست
از سود و جاه و لذت آن ما کناره ایم
ما را به سودوعیش جهان احتیاج نیست
زآنجا که معنویت آن را ستوده ایم
آیینه ای که نقش جهان را مصوّرس
ما در برابرش به یقین ایستاده ایم
ما را به راه توبه اگر ره نمی دهند
در راه توبه ما به امید ایستاده ایم
ما را زِ سود و لذت دنیا نصیب نیست
بخت آزموده و دفترخود را گشاده ایم
در راه راستی و صداقت قدم زدیم
تزویر و حیله و دغل از کف نهاده ایم
عیش جهان نصیب تو نَـبْود حسن چرا
ز اول مطیع راه هوسها نبوده ایم
٭٭٭
همواره قلمتان نویسای خوبیها