« ناصح »
ناصح3، نصیحت تو فقط بر زبان بُوَد
صحبت مکن،که چشم من اندر نشان بُوَد
ای ناصح فقيه ، تو ما را به خود گذار
علمی درون سینه ی ما ، در نهان بُوَد
دعوت مکن به باغ و لب حوض وعيش و نوش
اینجا مکان و مرکز باد خزان بُوَد
جايي دگـر بـجو ، كه تزلزل نـباشدش
اينجـا هميشه ، باد تزلزل روان بُوَد
ذوق بشر ،به باغ تماشا هميشه هست
ما را اميد باغ بهشت و جنان بُوَد
من مرغ خُلد4 و باغ بهشت و جنان بُدَم5
آنجا مکانی است که مرا آشیان بُوَد
باغ بهشت و روضه ي رضوان كه گفته اند
قرآن بخوان ، تكلم قرآن همان بُوَد
صدق و صفا و صافي و اسرار بندگي
رمزش ميان آيه ي قرآن نشان بُوَد
اميد باغ رفتن ما ، عهد و شرط اوست
آنكس كه عهد كرده، خودش باغبان بُوَد
باغ بهشت و روضه رضوان و خلد و حور
با طينتـم سرشتن و در مغز جان بُوَد
روزي كه جان من زِ تنم پَـر برآورد
پرواز من ، به راه جنان پُـر توان بُوَد
از لامكان بيامديم ، در مكان خاك
آخر مكان من ، به جنانش عيان بُوَد
راه ديار يار مـرا ، مـي توان بـجُست
مي جويد آنكه ذكر وِيَـش بر زبان بُوَد
آن يار مهربان كه بِـه از نقد جان ماست
با لطف خود ، به خلق خودش مهربان بُوَد
يار آن بُوَد ، كه ياري جانم كند مدام
نـتواند آنكسي كه به جانش ، زيان بُوَد
در انتظار یار به صد آرزو منم
بر شوق آنکه یار ، به من مهربان بُوَد
ترويج دين ، به علمس و تقوا و راستي
نِـي بر زبان بي عمل و كج عنان2 بُوَد
قربانگهي به زير زمين ،با رضاي دوست
بهتر زِ خود نمايي ، بـر آسمان بُوَد
شبهاي قدر ، تير دعـا بر هدف رسد
تير دعاي من ، همه شب بر نشان بُوَد
هر كس طريق بندگي حق ، عمل نمود
آماج3 تيـر طعنه ي ، خلق زمان بُوَد
آنان كه مال و جان ، به ره وي فدا كنند
اميدشان به مرحمت و لطف آن بُوَد
آنجا كه شيخ و منعم و درويش و پادشاه
بايد كثيرتاً همه شان ، بـي زبان بُوَد
گردنكشان روي زمين ، پيش يار ما
سرهايشـان به خاك ره آستـان بُوَد
جانا دلاوران به سـر عهـد راستـي
جان مي دهند و حاجت آنها بر آن بُوَد
مردان خير خواه و بزرگان اين جهان
با خيـر مقدمش به جهان ، پاسبان بُوَد
شاهـان عادلنـد ، كه در مدت شهـي
بـر مردمـان با عظمـت ، حكمران بُوَد
هر كس كه ظلم و جور كند، بندگان حق
از كيفـر خـدا ، نـشود در امان بُوَد
نيران4 قهـر حق ، نَـبُوَد بهـر صالحان
از بهـر ظالمان و چه ديو و ددان5 بُوَد
آنها كه ظلم وجور و جفا مي كنند به خلق
اولادشـان به جُـرم پدر ، ناتـوان بُوَد
اينجا محل درسگه و امتحان ماست
تا امتحان خود نـدهي، نقص جان بُوَد
شخص اَر زِ امتحان ،بدر آمد زِ عهد خود
اول كس است ،كه رونق بختش جوان بُوَد
اينها كه گويمت ، اثرش باشد اين جهان
باشد كه اين جهان ، سبب امتحان بُوَد
آنكس كه در ازل،خودش آن عهدبسته است
از ما اميـد بـر سـر عهدش توان بُوَد
مقياس علم مي بُوَد اندر زبان مرد
از حرف اين زبان، همه رمزي عيان بُوَد
برگو به اين زبان هوسباز هرزه گرد
بدگويي تو بر همه مردم ، زيان بُوَد
جغدس كه در خرابه و در خمودي است
شهباز پَـر بزرگ ، بلند آشيان بُوَد
خفاش تيره بخت ، به تاريكي است مقيم
سيمرغ در فضـا ، كران تا كران2 بُوَد
پرواز هر مگس بـرِ شاهين نـمي رسد
شاهين با پَـر است ، كه در آسمان بُوَد
خود اي حسن،تو پند ونصيحت بگوش كن
پند و نصيحت است ، هدف شاعران بُوَد
٭٭٭
3- پند دهنده 4- فردوس- بهشت 5- بودم
1- بي جاي- بي مكان 2- زمام - معارضه- شريك كج 3- هدف- نشانه 4- دوزخ 5- عفريت و وحش
1- شاهباز 2- سرتاسر