نيست که می شوم درتو
بر هست خويش مي خندم
از زرنگ بازی تو هوق هوق بالا می آورم
ازرنگ تو سياهتر كه مي شوم
نگاهت اين كوب کوب باشك دل انگيز
دستانت اين صعب العبورترين ستاره از پل رسيدن
كي شده اي كه من نيست بشوم
كه من جان بدهم
كه من كاش بشوم
اي چلوار چلوار خنده
جوشده ام , گندمم..
آي آسيابان
آی آسیابان
بيا
بيا
بسابمان
بكوبمان
كوب كوب كوبك
ساب ساب سابک
چاكراهاي مريمي ام را بنامت كرده ام
اي هجوم
ای بی راهه
ای بمبست
ای پیچک
که پیچیده ام در بمبست بی راه ی هجومت
راه فراری نیست
دستانت اين حريم خواستني تعهدبرانگيزرابه من بده
دستانت
هجوم در بستر خواستنم
بريز
بند بند انگشتانت را
در اين بزمي كه گسترده اي
بشور از شورابه هاي خواستنمان
اندوه را
و بدوز نبض كاروتيدم رابر گردنت
بدون تو نيست مي شودپناهگاهمان
بااين هجوم قلمدان كاستن هايت
فسيل شده
و فس فس مي كند
قيژ قيژ
پرواز كرده اي
می آیی می روی
هنوز اما در ارگ کریم خانم
در سرسرای بازار قدم می رنم باتو
قدم می زنم نیست شده ام
بالاي سرم كه نيستي
كفشت رابرداری
sir اينبار سرباز تو منم
هيس هيس نكن
جواب پیام هایم را بده
ارديبهشت 91 براي SIR
كه الان در پرواز است
ساعتش 19:45
چكان چكان عشقمان
واين هرج ومرجي كه به پاكرده اي
به مادرت بگو
بيا جمعمان كن
خواستنمان قدكشيده بدجور بالاميرود
راستی روزش مبارک