« آيينه ي ما »
اي پسر طعنه مزن ، بر من و آيينه ي ما
عكس آن لطف خداي است،در آيينه ي ما
گنج باقي قناعت بِـه2 ،كه حماقت3 باشد
آن فراوان و بزرگ است، به گنجينه ي ما
گنج علم وعمل از سينه ي ما سر زده است
سر به تسليم خداي است،همين سينه ي ما
روزگارم به همين راه و روش بود وگذشت
با همان طرز بُوَد4، عادت ديرينه ي ما
غافل از كار فرو بسته ي ايام مشـو
كينه ور بود بر اين سينه ي بي كينه ي ما
پدرم روضه ي رضوان كه رها كرد زِ دست
من به دست آورم آن روضه ي پيشينه ي ما
گـر پسـر از پدري، نام و نشانـش بفزود
با شهامـت بُوَد از ديد هنـر بينـي ما
با ابهـت به قناعـت بـنهاديم قدم
اين ابهـت بُوَد از قامت تمكيني ما
گـر پسـر بار امانـت بِـبَرد از پدرش
نيك بين پدرش هست ، نكو بيني ما
سنگ خارا شكند ،سختي هر سنگ گُهر
كه تواند شكند ، گوهر سنگينه ي ما
اي حسن نكته بزرگست ودر بُرد تو نيست
برد علم و هنرس، رنجش دستينه ي ما
٭٭٭
2- بهتر 3- ناداني – بي عقلي 4- باشد
بسیار زیبا ودلنشین
همیشه موفق باشید