جمعه ۲ آذر
شهر غریب شعری از ثریا پرستار
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۹۷ ۱۶:۴۴ شماره ثبت ۶۷۵۲۴
بازدید : ۶۲۵ | نظرات : ۱۷
|
آخرین اشعار ناب ثریا پرستار
|
(با عرض سلام و ادب خدمتت دوستان بزرگوار
دوستان منظور از شهر،شهری که در آن ساکنم نیست بلکه روزگار بی وفااست.)
ساکن شهریم
مردمانش
جای دل
سنگ در سینه دارند
جای محبت در دل
خار است که می روید
هرچه محبت داشتم
به آن ها دادم و خود در غم
چه غریبند با من
گویی همسایه ام با غم
در زبان جان نثارانند
در درون طناب دارم می بافند
هدیه کردم لبخند را
حواله کردم دل را
تیر خشم بود که بر من بارید
اخم ها بود که در کنارم خوابید
مردمان شهر سنگی دل
لبخند تصنعی دارند
جای دل در سینه
قلب های سنگی دارند
خورشید در شهرم
انگار که خوابیده
بلبلان در این شهر
آواز نمی خوانند
گویی که فصل پاییزه
زمان، زمان برگ ریزه
من دگر ندارم طاقت دیدن
جامه صبر پاره کردم بر تن
خواهم رفت به شهری که
مردمانش خورشید را دوست دارند
همه یک صدا با هم
آواز عشق می خوانند
همه باهم خوبند
مهر می ورزند به یکدیگر
بلبلان شهر بیدارند
خنده ها بر لب ها جان دارند
مردمان دست به دست هم
رشته های عشق را می بافتد
حتی گل ها
خار را نیز دوست دارند
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب ممنون بزرگوار | |
|
سلام و عرض ادب ممنون بزرگوار | |
|
سلام و عرض ادب ممنون بزرگوار | |
|
سلام و عرض ادب ممنون بزرگوار | |
|
سلام و عرض ادب ممنون | |
|
سلام و عرض ادب بسیار زیبا و صادقانه | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.