ایران زنده است به رستم
ایران زنده است به تیر آرش
ایران زنده است به های و هوی سهراب
تلخ است وسیاه زندگانیم، اما
خواهم نجات از سیاوش آسمانیم
ای سیاوش درون از بین ببر
دیوهای هفت سر
مارهای سیاه ضحاک
به دست تو می شوند پر
ای کاوه آهنگر درونم
برخیز که وقت جنگ است
پرچم آزادگی برافشان
که زمان رهایی از درد است
آیا چرم پاک قلب درونم
خسته است از ظلم و زور بی رحم
ای چرم درون تو پرچمم شو
تا از بین برم
دیوهای هفت سر
تا نور دوباره بخشم
بر تن پاک آسمان میهن
امید که با تلاش هر مرد
لبخند دوباره ای را
بر لبان تهمینه
در شب سیاه نشانم
ای گرد آفرین سرزمینم
سهراب را مفریب اوست
ناجی تهمتن
ای سودابه های فریب و نیرنگ
با آتشی از پاکی سیاوش
آتش بزنم بر وجودت
ای ظلم و زور بی رحم
این را تو بدان ای پاک میهن
تا رستم درون پروراند
قهرمانان با دل و جرات
تیشه بر ریشه تو زنم
ای ظلم و زور گسترده و بی رحم
ای زمستان شاملو
این هوا قندیل های سرد است
ای اشعار بهار
قفس من تنگ تر از درد است
بردن آن کار بزرگ مرد است
ای رفعت و میرزا و ایرج
ای بهار و شاملو ای مرد
ای ابوالقاسم فردوسی ای بزرگ مرد
زنجیر نشسته بر تن من
سخت ترند از دیوهای هفت سر
شکستن هر زنجیر کاری بس شگرف است
هست کار سهراب، آن یل جوانمرد
زنده باد ایران