( شورِ عاشقی )
.
.
زِ چشمم می چکد اَشکی زِ درد سوزِ پنهانی
چرا خواهی مرا در قعرِ عشقِ خود بسوزانی
.
به شورِ این غزل شاید بگویم ماتمِ خود را
که می ریزد زِ چشمانم همیشه اشکِ پنهانی
.
توقف کن کنارِ من خزانِ بی ثمر دارم
زِ تو خواهم بهار شاخه هایم را برویانی
.
نگر رویایِ شیرینم ، شده کابوسِ تنهایی
زِ بند غم رها گردم ، به یک بوسه به آسانی
.
رُخِ زیبایِ تو تاکی ، شود مستورِ گیسویت
که پنهان گشته ماهِ من ، شبم را کرده بارانی
.
شرابِ سرخ میخواهم ، به یک پیمانه مهمان کن
گلستان میشود دوزخ ، به یک دیدارِ پنهانی
.
نفسهایت به گلزاران ، معطر می کند گلها
به انوارِ رُخت گردد ، شب تاریک نورانی
.
بر این محفل صفایی ده ، قدم بر دیده ام بگذار
مرا بیکس رها مَنما ، در این دریایِ طوفانی
.
روان گشتم به میخانه ، که دردم را کنم چاره
نباشد دردِ هجران را ، نه دارویی نه درمانی
.
دگر اشکم نمی آید ، نِگر خشکیده برگونه
بسوزد در فراقت دل ، در این شبهایِ ظلمانی
.
بیا شادم نما یک دم ، قدم بر خانه ام بگذار
به هریک از قدمهایت ، هزاران دیده قربانی
.
شبِ تارم شود روشن ، به چشمانِ سیاهِ تو
اگر باشی (حبیبِ) من ، کنم محفل چراغانی
.
..........حبیب رضائی رازلیقی
.
قالب : غزل
وزن : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر : هزج مثمن سالم
.
پ ـ ن
بنام خدا
این شعر را که با استقبال از غزل بسیار زیبای
" کشکول درویشی " استاد غزلهای ناب جناب آقای مجید شفق سروده ام
لذا با احترام تقدیم مینمایم به قلم توانای ایشان .
تقديمي بسيار زيبايي است
دستمريزاد
مبارك صاحب اثر باشد