اولین بار عمران در آبادی دیده شد
بچه یتیمی که در کودکی بزرگ بود
درختان گردو را نوازش می کرد
عاطفه را به گل ها پیوند می زد
موتور آب ، خون و روغن قاطی کرد
خشکسالی به زمین پمپاژ شد
عمران باز به تعویض روغنی بهار
اسکناس شمار هدیه داد
مروارید چشم عمران آب می خورد
دعای باران از عمران به خدا شکایت کرد
خاک غصه می خورد
چاه عمیق در زمین عمران به خواب عمیق رفته بود
باران بی موقع به خاک زمین
بذر یاس افکنده
ابرها وام ۴۰٪ نزول کردند
زمین عمران فقط به لطف اشک مسجد ، سبز ماند
گفتند عمران پدر موسی شبان است
انگار در کودکی عمران چوپان بوده است
انبیا هم با چوپانی با خدا خلوت کرده اند
او بنایی کرد بعد معمار شد
بعد عمران جاده کشید
تا نقاش شد
شیطان را در نقاشی کشید
و از منزل بیرون انداخت
تا این اواخر کشاورزی می کرد
به تازگی خبر آوردند شعر می کارد
یونجه برداشت می کند
بعد ها عمران عرفان خواند
شبانه روز قران می خورد
تا قران بالا آورد
گفت من امام را دیدم
سالها با حلاج از یک داربست
از ساختمان مسجدی در بغداد آویزان بود
منصور را در تذکره الاولیا گم کرد
عمران هر که باشد ، باشد
او از اول پدر من بود .