بس هستم پیش خدا خجل،،بس کشتی شکستگانیم به گل
نبینم زخود پشیمان تر،،بس ناله ها برآید زدل
گرتوفیق یاری رب نیست،،بگو کار آن رب چیست؟
ناله ام پیچد به انتهای فلک،،نرسدصدایم به گوش فلک
بی مدد بی یار بی عفان،،دورم زکشتی نوح همچو کنعان
دعای آنکه بر خطاهای بزرگم اثر کند،،جز قاری مکی نیست چنین خطر کند
توبه نسو در کار ما نیست،،جز یوسف در بازار ما نیست
نیست سوره توبه در فرقان ما،،نیست گوشی بشنود فغان ما
کور و گنگ و لال و دیوانه ام،،زخلق آسمان و زمین بیگانه ام
عهدی که بستم با ربم روز الست،،زدیدن یار آن عهد و پیمان شکست
به روضه احمد چشمم نور گشت،،آسایش دو گیتی زما دور گشت////
رفیقا از درون چون آتشم،،افتاده زپا به آیین زردتشم
گویی مسلم به دنیا نی ام،،کفارم ندانم زاصل کی ام؟
زآدمان روز سخت محشرم،،گویا نیست اینکه بشرم
رخم زشعله های دوزخ هست،،دنیا برایم چو عالم برزخ هست
کنون بالاتر زفردوس برینم،،گویا تنها خداوندگار زمینم
شعله های رخ یار خوش هست،،یاری که زازل عاشق کش هست
ندانم به عرشم یا به چاه کنعانم،،اما بدانم هم پیدا و پنهانم///
تو همان شعر شیخ اجل،،ببریدم زتنهایی روز ازل
پرگشودم زصحرای وطن،،من و تو بی تن و بی سر و کفن
تو هموآوای لاله به خون،،من رفته به مرز جنون
تو آورنده پیامی زغیب،،منه سرآپا پر عیب
تو شکوه قرن کهنه ما،،منه بی سر و پا افتاده زپا
شب تو شب شبهای ملک،،من خود پیچیده دور فلک//
بیا تا زدین حق ببازیم،،دین خویش را بسازیم
بی پیغمبر و قرآن،،دل را زسینه پرانیم.
سلام
خوش آمدیدبه جمع ما