دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
نسیم از راه بیراه شد
باد بی حاصل به کوه می خورد
و شبنم بچه ای تنها
برای ذره ای احساس
در پای درختی خشک می مرد
کماکان روز در شب بود
و در پشت بلند ابرِ تاریکی
دلِ مهتاب در تب بود
ولی خورشید هم بیچاره می تابید
و باران تند تند و هم فلاکت بار می بارد
درخت بید می رقصید و جوی آب
میان برکه و مرداب می چرخید
و برگی مضطرب از سایه ی خود بر زمینی پر ترک
دیوانه می ترسید
میانِ تازه گلبرگی
یکی شب تاب می لولید و پروانه
گلِ خشکیده ای را سیر می بویید
سپیدار کهن اکنون
به مار وحشی ای دل داد
و تخم کوچک گنجشک زیبا را
به زیر آشیان هل داد
و یک قطره زلال آب
به آتش بوسه و گل داد
ولی چوپان
چه در سر داشت
چه بزرِ فاسدی او در میانِ مغزِ بیمارش
برای گله ی خوب و قشنگش
در میانِ کوههای بی علف می کاشت
نمی دانم
ولی اکنون مهم اینست
که باد آن بزر را پاشید و حاصل داد
و یک بره به گرگه دوره گرد و قاتلی دل داد
دوباره باد می خواند
ولی یک حرف می ماند
کماکان روز در تاریکیِ محض است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.