سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        رجز او خوانده ، تو تکبیر بگو

        شعری از

        سید رضا موسوی

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۱ ۰۷:۱۶ شماره ثبت ۶۳۶۷
          بازدید : ۱۱۶۴   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید رضا موسوی

         گرفته پنجه ی خورشید ، گلوی دشت تفتیده

        خدایا من چه میبینم؟ علی اکبر به میدان می رود آهسته آهسته

        رجز ها را شروع اما نکرده ست او، همه در بیم و شک :پیغمبر است یا خیر؟!!

        بنازم لحظه تکبیر اربابم ، بنازم این سراپا شبه پیغمبر رجز گیرد:

        من این <<واللیل>> رنگ گیسوی آشفته در باد از عرب نامی طلب دارم

        من این <<والتین>> در لعل لبم پیوسته بر کفار می تازم

        من این << قد قامت>>این سرو نهان در قامتم را از محمد (ص) وام میگیرم

        من این <<والشمس>> را از برق چشمان نبی در چشم میریزم

        من عصمت را ز برگ چادر مادر گرفتم میخرامم در گلستان دل زهرا

        صاحب حوض است جدم، آب کوثر اشک ثار الله

        میگرفت او از عرب تایید در هر دور چرخیدن به این گودال پر نیزه

        قتلگه در کوششی بیهوده میپویید راه زخمه کوبیدن بر افکار سپاهش را

        پیر مردان کم کمک قانع شدند او <<احمد(ص)>> است انگار...!

        داشتند از جنگ با او شانه خالی کرد ن آهسته!!!

        با یک بهانه:

        ما چه جنگی با رسول الله داریم؟ هان؟

        ناگهان مردی سوار اسب زیبایش(علی اکبر)

        نعره زد: ای قوم گمراهان ، همه کفتار خو ای بی خداوندان

        کیست با من وارد پیکار گردد من <<علی >> هستم ...

        کیست رزم آور برای زاده ی حیدر؟

        ناگهان بغضی فرو کش کرد در آن سوی کارستان!

        مردمان{نامردمان} تا اسم حیدر را شنیدند از غلاف آهنین بیرون کشیدند کینه ی دل را

        بس که از مولا علی این قوم بد طینت ،لعین بن لعین ، بس کینه ها دارند...

        رجز میخواند آن شهزاده ی مغرور

        و با شور وشعف اسم علی میبرد

        (انا علی ابن الحسین ابن علی ابن ابیطالب) به رخ میزد

        علی میگفت و هو میزد

        .

        .

        .

        .

        .

        گرفته پنجه خورشید گلوی دشت تفتیده...

        بریزد صد هزاران تیر زرین پر ، بروی راس بر نیزه

        پ ن: این بیتها بداهه تایپ شدن به بزرگی اربابم حسین ببخشید

        سید رضا موسوی 27/1/91

        و من الله التوفیق

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4