تحمل می کنم شب را،در اندیشه ای از فردا
که زیر نور مهتابش،نباشد جز دلی شیدا
تحمل می کنم دل را،به امید نگاه او(خدا)
که از مهر نگاهش شد،عدم،پوشیده از دنیا
تحمل می کنم دنیا،همه تاریکی آن را
به امید طلوعی که،غروبش مانده در دل ها
تحمل می کنم رنگِ،غروبی که نشان ست از
دل آفاقِ غلت از خون، به زخم خنجری زیبا
تحمل می کنم خنجر،که در دستان دشمن تیغ
و در دستان یار اما،چو گل عاشق کند دل را
تحمل می کنم گل را،کنار خار غمدیده
که از بدگویی و خواری،کلامش شد دمی شیوا
تحمل می کنم آن که،کلام ناصحی دارد
که شاید گردد از پندش،تفکر در سری پیدا
تحمل می کنم آن که،تفکر بر بدی دارد
که شاید آن عملکردش،نشاند رسم پاکی را
تحمل می کنم هر که،عملکردی خطا دارد
چو مخفی نیست هر کاری ،به یمن پوشش و سیما
تحمل می کنم آن که،به پوشش کهنگی دارد
که شاید چشم اعیانی،ز بیدادش شود بینا..............
تحمل می کنم اما،تحمل کردن آسان نیست
دل تنگ جهان غم،فنا گشت از سکوت ما