دل برید

غوطه ور بودم در عشقش ناگهانی دل برید
در شبی در ساعتی در لحظه آنی دل برید
عشق من در اصل،اصل عشق بود و او ولی
عهد دیگر با کسی یا با تبانی دل برید
گفت با من انتهای عشق ما اینجا بود
پیر گردیدم ولی او با جوانی دل برید
من زمینی عاشقش بودم و او جور دگر
تازه می فهمم چرا پس آسمانی دل برید
انچنانی عاشقش بودم که گشتم اینچنین
اینچنین دیدم ولی باز انچنانی دل برید
با زبان  با مهربانی با لطافت با فغان
التماسش کردم و با بددهانی در برید
شاید اصلا دیر وقتی بود او دل کنده بود
گفت با من آشکارا؟یا نهانی دل برید