مسیر اشک و غم باقی،جوان دور از شکوه و تب
نشسته گوشه ای تنها،میان خلوت امشب
چنان آهی کشیده از،دلی پر بغض و قهرآلود
که شادی با همه هیبت،تهی کرد از هوا غب غب
تمام کوچه تاریک و،هوا بغ کرده ست و پس
ترانه بی صدا جاری،سُرایش در غم ست و بس
جوان در شکوه ها غرق و،در آن دردی که در پنهان
هویدا گشته ست اما،به فریادش نیامد کس
جوان می گوید،از افلاک،روانه می شود در صف
به سوی کوچه اشکِ غم،به آهنگِ حزین دف
دمی می نالد از دنیا،از این تب های دائم سرد
و آن دل های دریایی،که گم گشته به زیر کف
و مستی های هستی که،همه بسته به یک جام ست
که تا خالی شود عصیان،چو پر گردد دمی رام ست
سوار آرزو در گِل،قلم با بغض خود گوید:
جوانی در غمِ دوران،به دور از وصله ی کام ست
و آن مردِ تمامی که،شهید آتش مین ست
جوانِ بعد او اما،یلِ میدان مورفین ست
سرای شهر ما جایی،پر از مقتول بی پایان
در احساس جوانی که،به زعمش تابع دین ست
؛دلم می گیرد از بامی،که غرق سایه ی خار ست
جوان آواره در کوچه،برای نان خود خوار ست
دلم می گیرد ازدنیا،که دردش را رهایی نیست
و آن بیداد و ابهامی،که فریادش شب تار ست
سروده ی زیبایست جای بسی امیدواریست راه چندساله را خیلی زود پیموده ای وزن و قوافی خوب رعایت شده و بی عیب و این پیشرفت به خاطر نقد پذیری و پشتکار خوبیست که دارید اما همچنان که عرض کردم برای چهار پاره نیاز به قافیه ی اول نیست دوبیتی ها به ابتدای غزل شباهت دارند و همچنین باز سعی کن از نظر معنی رمندگی نداشته باشند نوای اشک و غم معنی نداره ولی اگه بگی مسیر اشک زیباتر میشه از این دست تشبیه های
ی پایه و اساس کمی از زیبایی شعر کاسته اند.
یا جوان دور از شکوه و تب
،باز شکوه و تب متضادند و (و) عطف تنافر ایجاد کرده
اما مصراع دوم خوبه
تبهای دایم سرد ، باز هم تنافر معنایی است تب گرمای بدنه و تب سرد نداریم
و از این دست عیبها ولی باز استعارات و مجازهای خوبی داره که اطمینان دارم بهتر خواهی شد
موفق باشید