دوشنبه ۱۰ دی
نیلوفر مرداب شعری از بهروز فرجی
از دفتر صدای سخن عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ۲۳:۰۳ شماره ثبت ۶۳۰۲۸
بازدید : ۴۴۰ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب بهروز فرجی
|
مر تو را باد چه سود ار که بگویم غم دل
راز دل گفتم و نِی سوخت و مهتاب گریست
آنچنان مرغ سحر با غم جان ناله نمود
که ز سوزش دل پروانه چه بی تاب گریست
رود سر چشمه ز اشک منِ بیچاره گرفت
از غمِ خفته به جان دیده چه سیراب گریست
چشمه ی عشق دل از هجمه ی طوفنده ی هجر
پر زخون شد ، دل نیلوفرِ مرداب گریست
دگر از قصه ی دلهای شکسته تو مپرس
سیل خون آید و چشمی که چو سیلاب گریست
مَطَلب حال خوش از سالک دریای جنون
که به دامان بلا غرق به گرداب گریست
خود بخوان راز دل از حال پریشانی ما
سالک مانده به ره خسته به محراب گریست
(بهروزفرجی)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام
غزل زیبایی بود