زیر سقف شب نشستم اشک من در راه بود
شاهد آن شب نسیم و نیمه ای از ماه بود
خواستم تا با ستاره درد دل گویم ولی
بیخبر از اینکه او هم از دلم آگاه بود
راز خود را خواستم در گوش شب نجوا کنم
داستان من دراز و درد من جانکاه بود
کاش میدیدم دوباره گیسوی خرماییش
حیف شد چون دست من از نخل او کوتاه بود
یادم آمد با سلامی از کنار من گذشت
ردّ پای این سلامش تا همیشه آه بود