سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        قضاوت

        شعری از

        حسين زرتاب

        از دفتر خط كبود نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶ ۲۰:۴۷ شماره ثبت ۶۲۱۲۸
          بازدید : ۶۱۶   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسين زرتاب

        220-قضاوت-1396/9/29
        قضاوت کنید 
        در ذهنِ گشنگان
        قاضیان و مفتیانِ شهر خسته را 
        ناامن شده 
        احساسِ جامعه 
        شهر، 
        مغشوش و پر خطا 
        گم می‌شود 
        اصلاحِ ناتمام 
        در فصلِ انقلاب 
              #حسین_زرتاب 
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۰۷:۲۰
        سلام

        مرحبا خندانک خندانک خندانک



        دزد و قاضی

        راویان گفتند دزدی نابکار
        رفت گِرد خانه ای در شام تار

        گربه آسا بر سر دیوار شد
        نردۀ ایوان گرفت و دار شد

        از قضا آن نرده خیلی سست بود
        زود با دزد دغَل آمد فرود

        دزد محکم خورد بر روی زمین
        گشت خون آلود، از پا تا جبین

        چونکه از آن خانه ناراضی برفت
        لنگ لنگان تا برِ قاضی برفت

        چون به قاضی گفت شرح حال خویش
        قلب قاضی گشت از این قصّه ریش

        گفت: میباید شود بالای دار
        صاحب آن خانۀ بی اعتبار

        آوریدش تا بپرسم کاو چرا
        کرده بر این دزد بیچاره جفا

        پس بیاوردند صاحبخانه را
        آن ز قانونِ نوین بیگانه را

        چونکه قاضی خواند متن دادخواست
        گفت: ای قاضی مگو چون نارواست

        نیست تقصیر من برگشته بخت
        چوب آن شاید نبوده خوب و سخت

        باید آن نجّار آید پای دار
        چونکه چوب سست بنموده به کار

        گفت قاضی: حرف او باشد درست
        باید آن نجّار را فِی الفور جُست

        گزمه ها رفتند و او را یافتند
        زود سوی محکمه بشتافتند

        مثل مرغ گیر کرده بین تور
        در عدالتخانه بردندش به زور

        کرد قاضی بد نگاهی سوی او
        کز نگاهش گشت سیخ هر موی او

        گفت: ای نجّار، مُردن حقّ توست
        نرده میسازی چرا با چوب سست؟

        گفت آن نجّار: هستم بی گناه
        در قضاوت مینمائی اشتباه

        چوب سست و بد کجا بردم به کار
        بوده جنس نرده از چوب چنار

        لیک وقتی نرده را می ساختم
        چون به محکم کاریش پرداختم

        ماهرویی کرد، از آنجا عبور
        جامه بر تن داشت همرنگ سمور

        بس لباسش بود خوش رنگ و قشنگ
        از سَرم رفت هوش و از رُخ رفت، رنگ

        چونکه من هم شاکیم، بنما جواب
        گو بیاید او دهد ما را جواب

        با نشانی ها که آن نجّار داد
        گزمه ای آورد او را همچو باد

        دید قاضی وه چه زیبا منظری است
        راستی کاو دلربا و دلبری است

        گفت: ای زیبا رخ و رنگین لباس
        مایۀ اخلال در هوش و حواس

        دانی از نجّار بُردی آبرو
        میخها را جابجا کرده فرو

        زان لباس نو که بر تن کرده ای
        خلق را درگیر با هم کرده ای

        در جواب او بگفت آن ماهرو
        هرچه میخواهد دل تنگت بگو

        از قد و اندام و چشمان و دهان
        بنده هم هستم به مثل دیگران

        گر لباسم اندکی زیباتر است
        پاسخش با مردمان دیگر است

        رنگرز اینگونه رنگش کرده است
        بیشتر از حد قشنگش کرده است

        گفت آن قاضی: از این هم بگذرید
        رنگرز را، زود اینجا آورید

        پس در آن دَم گزمه ها بشتافتند
        رنگرز را در پسِ خُم یافتند

        گزمه ای سیلی بزد بر گوش او
        جَست برق از گوش و از سر هوش او

        گزمه ای آنقدر گوشش را کشید
        تا به نزد قاضیِ عادل رسید

        چون سلام از رنگرز قاضی شنُفت
        « نه »جوابش داد، با فریاد و گفت:

        جامۀ نسوان ملوّن می کنی؟
        بنده را با دزد دشمن می کنی؟

        هیچ میدانی طناب و چوب دار
        هست بهر گردنت در انتظار؟

        رنگرز با این سخن از هوش رفت
        بر زمین افتاد و رنگ از روش رفت

        گفت قاضی: زود بیرونش کنید
        تا که بیهوش است، بر دارش زنید

        گزمه ها بردند او را پای دار
        تا بماند عدل و قانون پایدار

        رنگرز چون روی کرسی ایستاد
        گزمه یی چشمش به قد او فتاد

        داد زد: ای گزمگان، ای نابکار
        گردنش بالاتر است از چوب دار

        گزمه چون اعدام را دشوار دید
        بی تأمّل تا برِ قاضی دوید

        گفت: قربانت شوم، این بی تبار
        کلّه اش بالاتر است از چوب دار

        گفت قاضی: بردی از ما آبروی
        زودتر یک فرد کوته تر بجوی

        رنگرز پیدا نشد، یک رنگ کار
        یک نفر باید شود بالای دار

        زودتر معدوم کن یک زنده را
        تا که بربندیم این پرونده را

        آری آن پرونده این سان بسته شد
        «طالبی» بس کن که دستت خسته شد

        شعر از طالبی اصفهانی
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۱۲:۲۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        حسين زرتاب
        حسين زرتاب
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۰۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۰۸:۲۴
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        هزاران درودددد خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        حسين زرتاب
        حسين زرتاب
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۰۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۱۳:۵۸
        درود بزرگوار
        جالب و زیبا ست خندانک
        حسين زرتاب
        حسين زرتاب
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۰۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۱۷:۲۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        حسين زرتاب
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۰۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۰۷:۳۸
        نرود میخ آهنین در سنگ...
        سلام
        عالی بود خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۱۲:۲۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        حسين زرتاب
        حسين زرتاب
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۰۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۱۳:۴۱
        سلام بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        حسين زرتاب
        يکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۰۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        احمد خدادادی دهکردی
        دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶ ۱۳:۰۸
        درودبراستادزرتاب عزیزوگرامی شعری زیباوپرمعنی راقلم زدید احسنت برشما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        حسين زرتاب
        دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶ ۱۹:۱۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2