سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 1 خرداد 1403
  • روز بهره‌وري و بهينه‌سازي مصرف
  • روز بزرگداشت ملاصدرا، صدرالمتألهين
  • آغاز محاصرة اقتصادي جمهوري اسلامي ايران توسط آمريكا، 1359 هـ ش
14 ذو القعدة 1445
    Tuesday 21 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      سه شنبه ۱ خرداد

      کمین

      شعری از

      علیرضا امیرخیزی

      از دفتر عشق موهوم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۱ ۱۸:۵۸ شماره ثبت ۶۱۹۴
        بازدید : ۹۶۹   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      آه از این خنجرِ کمین کرده !

      دندانش تیز و حلقومی گشاد ...

      نشسته بر دوپای و هجوم آورده با نگاه  ....

      می غرد همپای یک اندوه ....

      مشتاقِ محوِ موجودیت من و تو !

      تشنه ی زخم ....

      بر این هزار تنِ تنفر بار ! 

       

      و آه ...

      از منِ سینه گشاده بر هر نقابِ خنده....

      و سر نهاده بر کرشمه ی این ترسِ مزمن کور...

      فراموشِ هزار زخمِ شکفته بر پهلو !

      و خاموشِ صد ناله ی دیرینِ در پستو ....

      که مانده ام در بهت خواب آلودِ یک  رویا !

       

      اما تو ...

      تنها نظاره میکنی دریده شدنِ احساسم  ...

      به  بوسه ی  نا استوارِ یک  فریب !

      و پراکنده شدنِ فکرت ...

      با بادی که از پوچ رسیده بر من و تو !

      مانده در حضیضِ یک  شیون ....

      غرق در نشاطِ  مرگ شعور !

       

      اینک این منم !

      خونی ریخته از رگِ عشقی بی انجام !

      جسمی فروریخته از پسِ عشقبازیِ با وهم !

      وچشمی کور....

      ازتلالوی یک رویای صد  نیرنگ !

       

      و آنک آن تویی !

      لبخندی نشسته بر لب کفتارِ بی تاریخ !

      هذیانی از ابهّتِ یک خرچنگِ بد ترکیب !

      خوابی خرامیده بر اَبرویی  چالاک ...

       که پنهان است  ز دیدِ  اسطوره !

       

      و این دشنه ی زبونِ نحیف ...

      در میان پیکرِ من ...

      بنگرش چه آرام است !

      او، چه خوش غنوده هنوز !

      1391/1/16

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0