نِمم چطور بشارِم مه بَنومی ای نَنگَه
بَنومی دل مه چوچیا،که دلِ تو دربَنَه
دل تو بیه تَوَر مه،دل مه عه جور تویل تَری
دل مه بیه کوه زِخال،شونِ دلم ها حَری
حَرُم اگر خوشم بو،مه هومنشینِ جورم
وُژِم یکی،درد هزار،مر خوشی بایه قورم
آگری ها دامونم،مِلکِ دلم گِرتیه ور
ایگِل مگر هم خدا،وژ بای بوَه کوراکر
کُل گیونم هتیه دنگ،عه چِنگ ای کل خیاله
هر کی نزونی موشی،ای دته بی هوماله
معنی؛
نمیدونم چطور این ننگ وپنهان کنم
آبروی دل من رفت،دل تو عین خیالش نیست
دل تو مثل یه تبر،دل من مثل یه شاخه ی جوان و تازه
دل من مثل کوهی که با زغال پوشیده شده{از درد و بخت بد سیاه شده،اصطلاحی در زبان لکی}چوپان دلم به گِل نشست{کنایه از نهایت خواری،اصطلاحی در زبان لکی}
حرامم باد اگر لحظه ای را خوش می گذرانم چرا که من با سختی و عذاب همنشینم
خودم یک نفر و مشکلاتم بی نهایت،آن قدر که امکان خوش بودن فقط در روز مرگم وجود دارد
آتشی در دامنم هست که دلم را هم در بر گرفته{کنایه از از شدت غم در آتش سوختن}
اینبار فقط خداست که می تواند آن را خاموش کند
تمام اعضای بدنم از این فکرها و خیال ها عاصی شده
آنقدر حال بدی دارم که هر کس مرا بنگرد گمان می کند دختری بی عار هستم{مثل بی همالی در لکی به معنای آن است که شخص رقیبان بسیاری دارد اما در مقابل آنان مراقب اعمال خود نیست و همین موجب رسواییش می شود}
این بود مثنوی من به زبان مادری،از این بهتر نتوانستم معنا کنم،باشد که مفهوم اصلی را رسانده باشم...
درودمهربانوی عزیزم
بسیارزیبابود