BOTSHEKAN:
من با تمام اشکهایت حرف دارم
من با تمام گریه هایت بیقرارم
آوارهای بر سرت من را شکستند!
از اینکه با تو نیستم من شرمسارم!
دردت به جانم مادرت را خاک کردند؟
خاکی که بر رویت نشسته پاک کردند؟
جانم برایت ای پدر غم خانه ات بُرد؟
آه ای خدایا کودکانت در برَت مُرد؟
آتش به دل گشتم تو ای مادر کجایی؟
چشم انتظارت میکشد این مو حنایی...
قهرم دگر با هر چه که نامش زمین است
این زلزله فرزند نا اهلِ همین است!
با مشت میکوبم به رویش تا نلرزد!
تقدیر را خط میزنم تا اینچنین است!
ای خاکها،آوارها،دشنامتان باد
ای هر چه بَد باشد از این پس نامتان باد
ای بشکند قلب زمین صد پاره گردد
چون کودک وحشت زده آواره گردد
ای رودهایش سر بریزد بر نگاهش!
چون اشک مادر مُرده ای بیچاره گردد!
غمگینم از این زجرهای نابهنگام
کین گونه آتش میفشاند روزگارم
از غصه ی شهری که غمدیده چه گویم
از دردتان من تا همیشه بیقرارم....
برای کرمانشاه....
#ابراهیم _بلاغی(بت شکن)