تردید عشق

سلام بانوی عزیزم
شعربااحساسی بود
اما نیازمنده ویرایشه وبااجازه تون فقط ازجهت همفکری نکاتی به نظرم اومد که اشاره می کنم بهش
خوب شروع کردین ارتباط بین ابیات هم بدنبود اما وزن شعردربیشتر مصراعها دچار لغزش بود
ذهنتون موسیقیایی است واستعدادتون درکلاسیک خوبه اما برای اینکه بهترشه وزن اشعارتون باید شعرکلاسیک زیادبخونید بخصوص غزلای جدید
تازبان شعرتون هم بروزتر شه....
دربرخی ازمصراعها هم ضعف تالیف بود
مثلا در بیت اول مصراع دومش:
ترس ازتاتیرطوفانش به جان بیدبود....
می تونستید بگید ترسم از افتادن طوفان به جان بیدبود
هم وزنش درست میشه وهم ضعف تالیفش برطرف میشه....
یابیت دوم هر ومصراعش وزنش مشکل داره
ومصراع دومش هم کاملا بی معناست
برمن اما پرزاصل وپرازتردیدبود
خوب من نفهمیدم منظورتونو اینجا
بیت چهارم هم مصراع دومش ضعف داره ومعناش واضح نیست.....
کلا باید یه بازنگری کنید شعرتونو
درضمن ازواژه ی عشق هم خیلی استفاده کردید که همین تکرار بیش ازحدیک واژه درشعر اززیبایی شعرمی کاهه......
جسارتم روببخشید خواهرخوبم من نقاد نیستم وهمیشه گفته ام خودم هم شاگردی بیش نیستم واشعارم پرازاشکاله
فقط وفقط ازجهت همفکری بودوبس وتیک نقدوهم فعال می کنم که تودید بقیه ی دوستان نوآموز که علاقمندن به آموختن باشه ومطالعه کنند....
امیدوارم همیشه موفق باشید

عرض ادبی مجدد..
چند روز بود بنا داشتم پستی منتشر کنم و چند کلمه ای شاگروارانه با عزیزان در مورد نقدو برخورد با آن صحبتی بکنم.
نقد تعریف مشخصی دارد هم بلدند.مهم تر از تعریف نقد و حتی خود نقد نحوه برخورد ما با نقد است.
در مقابل نقد دفاع کردن،کار بسیار نکوهیده ای است که غریب باالاتفاق عزیزان انجام می دهند و گمان می کنند کار درستی کردند در صورتی که نقد هرگز و هرگز جواب ندارد.(فقط در صورتی دفاع جایز است که جهت گیری شخصی باشد یا موضوعیت نداشته ذباشد)
تنها وظیفه صاحب اثر تشکر از منتقد است و تمام./
مسئله ای که بدور از شعر بنده در شما دیدم همین حرفه ای برخورد کردن در برابر نقد لست.بسیار از این کارتان لذت بردم و در دل احسنت ها نثارتان کردم.
راستش مرا به یاد علی آقای توکلی انداختید،ایشان هم صفحه اش مجالی بود برای ما که می رفتیم و می گفتیم و می گفتیم و می گفتیم..آخرش هم نه کدورتی بود نه حرف دیگری..

از اینکه تقریبا هر سه اثر شما مورد ایراداتی واقع شد و شما رفتاری به اصل و صحیح در برابر این انجام دادید باید بهتان تبریک بگویم..کمند این گونه افراد..
اما از مقدمات بگذریم...

شعر شما همانطور که گفتم شاعرانگی زیاد دارد،دوستان هم اشکالات وزنی را گوش زد کردند.حرفی نمی ماند جز چند نکته جزئی..

اول ردیف شعرتان/
ردیف در این شعر نه \"ست\" که کاملا \"است\" می باشد که مورد پسند نیست و اگر به \"بود\" یا\"هست\" تغییر کند (که البته یکسری تغییرات بعدی را هم از جمله مطابقت زمان می خواهد) کمی ملموس تر خواهد بود.
دوم تعابیر و واژگان/
خلق تعبیر در همه ی شعر ها باید وجود داشته باشد،و غالبن هم کم و بیش وجود دارد که در این شعر می شود به تعریف عشق از دیدگاه شاعر که در بیت دوم آمد و بستری شد برای نتیجه گیری؛اشاره داشت یا...
اما واژگان..از آن جایی که گرایشتان به زبان معاصر به چشم می خورد،خرسندم که باز بعدا لازم نیست لغاتتان را تغییر بدهید اما چند واژه را مثال میزنم که دیگر مجال استفاده نیست و باید با ترادف عایشان عوض شوند،به مانند\"چو\" که در شعر شما فقط همین یکی را دیدم. یا در اثار دیگرتان مخفف کردن از به \"ز\" و وو که بازهم به فخامت زبان آسیب می رساند.
اما تشبیهاتتان را بسیار دوست داشتم هرچند شعر در فقر صنعت ادبی به طور نسبیست اما باز همان اندک را خیلی خوب چیدمان کرده اید
درود برشما..رچانگی هایم را ببخشید به بزرگواری.