دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
آخرین اشعار ناب فرامک سلیمانی دشتکی(مازیار)
|
گاهی که دور میشوم از خودم
آرام و در سکوت
گریه میکنم
وقتی که آتشی زبانه میکشد به جنگل بلوط
با کاسه ای ز آب روانه میشوم
آنگاه صدای خنده ی باد
وادار میکند مرا به سکوت
گریه میکنم
گاهی به وقت خواب که روحم مردد است
درمانده می شوم
که چه میشود
گریه میکنم
وقتی دلم میگیرد
گریه میکنم
یک عنکبوت هم که بمیرد
گریه میکنم
گاهی به شانه ی خودم تکیه می دهم
آنگاه ز زیر خود شانه می کشم
ازاین همه خلاء
ناگهان
گریه میکنم
گاهی برای خودم نامه می دهم
آنگاه جواب نامه ی خود را نمی دهم
چشمم به در
در انتظار جواب
گریه می کنم
ازکارهای خودم خنده ام میگیرد
گاهی به خنده ی خویش
نیز
گریه میکنم
اینروزها اشکم امان نمیدهد
با یک دلیل خام گریه میکنم
آهنگ میزند
هق هقم
گاهی بلند و گاهی یواش
گریه میکنم
وقت نیایش و دعا
میخواهم بگویم ای خدا
گریه میکنم
اکنون فقط به طناب خیره میشوم
اما ز فکر مرگ خویش
گریه میکنم
وقتی که گریه میکنم
نفسم بند میشود
می خواهم نفس بکشم
نمیشود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.