به دشت ها به ابر ها
به سنگ ها به موج و ماه
به تازیانه های باد
به خنده های آبشار
به گیسوان سبز جنگل کهن قسم
به کوه ها به رودها که چون شیار بر جبین
به راه خویش می روند قسم
به بلبلان
به قمریان
به مار و غاز و ماهیان و مولیان
به کفتران درون چاه
به پادشاه شهر سبز رنگ پر ز راز
به گرگ های زوزه کش
به مرغ های نغمه خوان قسم
به سروهای سر بلند
به مورچه خوار سر به زیر!
به بال های این مگس!
به چشم های یک عقاب
به یک نجیب زاده مادیان قسم
به شهد گل
به بند بند یک ملخ!
به یک گوزن باشکوه
به عشوه های یک غزال
به خنده های سهمگین ابرها قسم
به این سکون بی قرین و بی مثال یک کویر
به قلب داغ یک گسل
به یک پلنگ تیز بین قسم
به هرچه آفریده ی خداست
به هرچه گفته ام یا نگفته ام قسم
: که هر چه آفریده آفریدگار ما
در انتظار
در انتظار منجی است...
به امید فرج از اینجا تا بی نهایت
رضا 12/3/82
پ ن: حال و هوای این روزهای من چیزی غیر از شعر زیر نیست...
رازی به قلب شب
جانی رسد به لب
طفلی به حال تب
از خواب می پرد...
کابوس دیده است
آری...دلی شکست
مرغی ز سینه جست
این نرگس سپید
بر قلب من نشست
فریاد میکشم:
ماهی میان آب
چشمان آفتاب
از جنس ماهتاب
...او مادر من است
بانوی عرشیان
الماس و اطلسی
با عطرهای یاس
....چشمی به راه دور
مردی پر از غرور
بر تیرگی شب
خط می کشد چو نور
.
.
.
مردم در انتظار
با چشمهای زار
در آرزوی یار
یا دیدن سوار
...او می رسد ز راه
او می رسد ز راه
سید رضا موسوی
اللهم عجل لولیک الفرج