جمعه ۲ آذر
اما هنوز روی دو پا ایستاده ای... شعری از احسان اسکندری
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶ ۰۲:۰۵ شماره ثبت ۵۹۸۱۴
بازدید : ۲۳۶ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب احسان اسکندری
|
بنام خدا
گرچه همیشه تحت فقط استفاده ای
در جنگ خواسته های زیاده ای!
آماده ای، که جنگ کنی؛ عا/ما/ د/ ای!
با این که ایستاده به پا و پیاده ای!
*
اما همیشه روو به جلو؛ روو به جاده ای
*
آبی شبیه وسعت دریاست لعنتی!
زیبا؛ هزاار مرتبه زیباست لعنتی !
در گیر و دار قائله برپاست لعنتی!
این شیر خفته روی دوتا پاست لعنتی!
*
مثل کویر لوت خودتت صاف و ساده ای
*
دل از خلیج و دشت و بیابان نمیکنی
دل از تمام پیکرت آسان نمیکنی
صد بار مرده ای و ولی جان نمیکنی
از غرب و شرق و خراسان نمی کنی
*
بر قیل و قال معرکه ها دل نداده ای
*
از داخلیُّ و خارجیت تیغ خورده ای!
کوچک شدی دومرتبه تفریق خورده ای
زخمیشدی و در دهنت جیغ خورده ای
پرونده ای؛ که یکسره تعویق خورده ای!
*
اما هنوز روی دو پا ایستاده ای
*
آتش گرفته دور و برت را دوباره ها
ما ها نمرده ایم، ولی راه چاره ها...
بخیه به دست، وصله به این تکه پاره ها
مثل برنده ی همه ی جشنواره ها
*
آه ای وطن
تو معرکه ای
فوق العاده ای
*
از سینه های غیرت ماشیر خورده ای
از خون بچه های خودت سیر خورده ای
از هرکه رفت و آمده شمشیر خورده ای
از بس که لقمه های گلوگیر خورده ای
*
اصلن تمام مظهر عشق و اراده ای
*
حالا که در برابر من سکته کرده ای
بر دست های باور من سکته کرده ای
ای زخم خورده مادر من، سکته کرده ای
آه ای وطن!
دلاور من!
سکته کرده ای...
***
اما هنوز روی دوپا ایستاده ای...
#احسان_اسکندری
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
متفاوت و زیباست