یک سر این طناب،تقدیر است
یک سر دیگرش که من هستم
این دو سر را به هم گره بزنید
"جسدی لای پیرهن"هستم
زیر پاهای شعر،لَم دادَست
عین با شین و قافِ تکراری
دختر شهر بی کسی هایم،
کاش دست از ستیزه برداری
آسمان در کرانه ی ماتم
از دلش تا تگرگ میریزد
آخرین بازمانده های حیات
از تن باغِ مرگ،میریزد
جای آواز بلبل و گنجشک
روی بام تمام شهرم،باز
قار قاری کریه و پر آزار
می نوازد،گروه ماتم ساز
آه ای غصه ها که می مانید
مرد هایی که در خیابانید
آب هایی که توی جو هستید
کودک ابرهای بارانید
شعر هایی که حالتان خوب است
درگذرگاه سرد طوفانید
واژه هایی که شور هر شعرید
توی این شعر،سطرِ پایانید
میشود یک دقیقه بنشینید؟
عشق هایی که آفت جانید؟
آه که سینه ام کمی تار است
قسمتم از چمن فقط خار است
اره ها برتن سپیدار است
باغ من هم که سخت بیمار است
شب به این کوچه ها که می تابید
غصه ای روی دوش من خوابید
تشنه هایی که در پی آبید
توی این چشمه ها پر از مار است
سمی است این هوای بیهوده
شاعر شعر های بیهوده
هی نزن دست و پای بیهوده
قسمت لاشه ها که کفتار است
سینه ام غصه دار این شهر است
داغ ها را به جان من بزنید
مُهرتان را که خوب میسوزانْد
باز بر این لب و دهن بزنید
توی سرهایتان اگر جا هست
نام من را به پای من بزنید
کارِ"تنها" که شعر بافی نیست
دست ها را برای من بزنید
#ا_تنها
عین با شین و قافِ تکراری
دختر شهر بی کسی هایم،
کاش دست از ستیزه برداری
به به
چه عالیییییییی
احسنت شاعربااستعداد انجمن ابوالفضل عزیز
موفق باشی همیشه
سلام مراهم به دخترشعرتان برسانید
بیچاره شاعرا
ماشاالله شماوسینا هم که امروز گیردادین به یاراتون