« به نام خدا »
گاه ؛ جایِ درکِ «حق» ؛ محراب را فهمیده ایم !
از مسلمانی فقط ؛ آداب را فهمیده ایم !
از سبب سازِ جهان گاهی چه دور و غافلیم ؛
دل به ظاهر بسته و اسباب را فهمیده ایم !
ما چرا ترس از خدا را رستگاری خوانده ایم ؟
از جهانی مرحمت ارعاب را فهمیده ایم ؟
با دعای نیمه شب باید از او حاجت گرفت ؛
بی خبر از فیضِ شبها خواب را فهمیده ایم
این همه آیت در این عالم برای فکرت است ؛
از حقیقتهای « رَب » اعجاب را فهمیده ایم
در میانِ این همه بدخواه و دشمن تا کنون ؛
ارزش همراهی احباب را فهمیده ایم ؟؟؟
صد هزاران بار ما از پشت خنجر خورده ایم ؛
تا که فرق «باب» یا «ناباب» را فهمیده ایم
آنقَدَر با کاذب و نا اهل و صد رو گشته ایم
تا شِگِردِ مردم کذاب را فهمیده ایم !
از «علی» و نور چشم او ؛ «حسین ابن علی» ؛
معنیِ خورشیدِ عالمتاب را فهمیده ایم
روز و شب در شعر خود نام از «خدا» آورده ایم ؛
تا چنین مفهومِ «شعرِ ناب» را فهمیده ایم.
« مهران اسدپور »
از مسلمانی فقط ؛ آداب را فهمیده ایم !
سلام
بسیارعالی بود