می جویم او را که بخشیده بر من عَطا
در زیر گنبد کبود ، کرده مرا از غم بَنا
می خواهم بدانم ، چه بوده تدبیرش
که داشته روا ، بر من اینچنین ظلم و جَفا ؟
او کیست ؟ شاید یک پهلوان
ناخدائی ، که میکند بازی با بادبان
کودکی که می افروزد آتش
می نشاند شعله بر رنگ ارغوان
آن کیست که مرا کرده رها
اینچنین در زیر باران بلا
می نوشم باده ، از دریای درد
نمی دهد دوا ، نمی شنود از من صَدا
به جماعتی بخشیده نعمت ، بسیار فراوان
کاخی گسترده بر عقیق ، تختی از جنس پرنیان
و مردمی را داده چهره ای بی لبخند
گروهی گریان ، که می سوزند در تب و هذیان
کجاست خانه اش ؟ کجا افراشته لَوا ؟
راه می رود و می کوبد ، بر کدامین زمین عصا ؟
می باید بدانم ، رحم و محبتش در کجاست
در کدامین فضا ، می دهد بر من و بر ما جزا ؟
می بَرد بادۀ عشق بر لب ، می دانم در کهکشان
می چشد عسل ، از دست مَحرَم و از نامحرمان
نمی آزارد او را نیشها و کنایه های من
می سوزاندم با پائی خسته ، عاقبت با قلبی پریشان
پر معنی و زیباست
اطمینان دارم که رب جلیل همه ما را می بخشد و می امرزد و جنت مکان می سازد