Marziye sadat:
برگ انگور زرد نیست
مادامی که طلاهای خود را
خرج خوشه ای می کند
که تو در دهان بگذاری....
#مرضیه_سادات
معتکف خانه دستانت شده ام
در گوش من ام داوودی بخوان...
بنده ی خدا کسیست که
معنی جبار و رحیم برایش یکیست
تشت رسواییم از بام افتاد
وقتی صدای قنوت نماز شبم را شنیدند
مومن به کفرم شدند
وقتی به جای ربنا ذکر تو را دیدند
#مرضیه سادات
بس جفا کردی به قلب کهنه ام شاه دلم
یاران بیست و ودو بهمن برپا کرده اند.
#مرضیه_سادات
چرا من فقط اینجا شعر می شوم
واژه های من کجا می روند؟؟؟؟
#مرضیه_سادات
وای از خاطرم وقت مرور خاطره ها که می گذرد از خاطرم
#مرضیه سادات
#مرضیه سادات
مرهمی از ریشه گیاه صبر
بر قلب خسته من ضماد کن
وقتی روزه ام افطار میشود
به ربنای خالی از تو
#مرضیه_سادات
تابستان من بی حضور دستانت گرم نیست
انگار اول تیر دلم یخ زده است
#مرضیه_سادات
#مرضیه_سادات
وقتی روی تکه شکسته های قلبم راه میروی
بمیرم،پانسمان زخمت با من....
چه طور میتوانم نامت را فراموش کنم
وقتی ساعت غم
استاد درس امید بودی
#مرضیه_سادات69
شعر پس دادن درس ریاضی پیش استاد نیست
شعر حرف دل است
گاهی موزون مثل غزل بهار
و گاهی سفید مثل نوشته هایم....
#مرضیه_سادات 69
چه قدر ببافم برای خودم
خیال کشتی غرق شده را
و تمام کنم ارزوهایم را
به بی فرجامی.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
قهر من و قلم
ناز چشمانش را بکشم
تا ثانیه ای
پشت دستانم را گرم کند...
چه قدر نامرد است قطعه تو
وقتی من قافیه اش نیستم
بیا ساعتی پیش این قلب بی قرار
بیا که دلم بی تو نمی تپد
عقربه ثانیه های تنهایی من
بیا که بی تو اصلا جلو نمی رود...
قصیده سرودن بلد نیستم
و دامان غزل را در بیابان رها کردم
نه از نو رنگی دارم
نه از کهنه
سفیدم
بی قاعده
بدون قانون
مثل شعر سپید
مرغ خیالم را ذبح کرده اند
و
قاضی حاجات من
قطرات اشکم را به حبس ابد محکوم کرده
زندگی بی خیال
بی اشک
ادامه دارد...
#مرضیه_سادات