باده نوشان ز زهاد زمانه برترند
کزیرا در حیا و بی ریایی زآنان سرترند
لقمه چرب میخورند زهاد و دم از قناعت میزنند
کار عالَم، این ز پا افتاده و ،آنان چو تاجی بر سرند
محمد کدخدایی (عرفان)
عرفان و اعتراض
.......................................................................
مردمکان !
در مردمکم مردمکان را صاحب جاه و مقامی دیدم
بس مردمکان را موجر جا و مکانی دیدم
چون زمین گشت وزمان گشت ،هر دومستاجر وموجر
همسایه میان گور تاریک و سیاه و بی نشانی دیدم
محمد کدخدایی (عرفان)
.........................................................................
علیه ظلم و زور !
میدانم که روزی خسته خواهیم شد
این من ومایی خواهیم ریخت دور
میدانم که روزی همبسته خواهیم شد
برخواهیم خاست علیه ظلم و زور !
محمدکدخدایی(عرفان)
بر مردم ده شیشه زهریم !
ای دوست قدحی توبه شکن ده که ما راهیِ شهریم
بر مردم ده واعظ و روحانی نِه ایم شیشۀ زهریم
ما را به مستی ها بکش بیرون ازاین مسجد سنگی
که کم بینم در آن جز حیله ومکر وزرنگی و دورنگی
محمد کدخدایی (عرفان)
عرفان واعتراض
.................................................................
ده= منظور فضای محدود وبستۀ ذهن آدمی ست که با آن فادر نخواهد بود به زندگی زندۀ زندگی دست یابد
شهر =فضای بی نهایت وفراوانی دل که جایگاه خداست وخرد وهشیاری وعشق وزیبایی وآرامش وامنیت
از آن سرچمه گرفته وبر ذهن مسلط خواهد شد البته اگر مراتب عرفان رعایت شود
!مسجد سنگی ذهن #متحجر انسان است#
.همه استعاری وسمبلیک است واز زبان چکامه سرایی عرفانی کم وبیش در این سروده ها یاری جسته ام.
وتعابیر دوستان وبرداشتها از هر چهار سروده بستگی به اندیشه گرامی دوستان دارد
عرفان واعتراض
کار عالَم، این ز پا افتاده و ،آنان چو تاجی بر سرند
درود بر شما و پندار نیکتان
درود بر قلمی که از دل مینگارد
بسیار زیباست
در محضرتان آموختم
سبز باشید و سرفراز