سروده ای تقدیمی به امام غریب الغرباء ، امام عشق ورحمت ...
امید که خداوند مرا وامامم را از غربتی عظیم نجات بخشند !!!!!!!
این سروده بمناسبت شفای بیماری لاعلاج 38ساله ام است که به اذن خداوند وشفاعت ومسح مام رضاع فرزند بی بی فاطمه زهرا ،در حرم امام رضاع ودرتاریخ7/4/1390 ساعت20/11شب سه شنبه و درآخرین زمزمه های دعای توسل بوقوع پیوست که البته صدها برگمدارک تخصصی پزشکی وبیمارستانها وادارات دولتی ،موید وپشتوانه این آیت عظیم الهی میباشند !این سروده و3سروده دیگر تاحدودی معرف این واقعه عجیب وحقیقتی عینی وانکار ناپذیر است .البته دومین معجزه این است که بنده تا قبل از شفای بیماریم مطلقا هیچ مطالعه ای اعمم از نظم ونثرنداشته ام واین اولین سروده زندگیم میباشد .ونیز، تابحال حتی یک برگ شعر از بزرگواران شاعران ماضی و امروز نخوانده ام . هر چند که تا امروز و حتی زمانهای دور، بس بی مهریهاو نامهربانیها دیدم و می بینم وخود نمیدانم چرا باید این چنین از درد بیماری رها میشدم ! ولی در دردهایی که از مردم روزگارکشیده ومیکشم (بزعم خودم ) باید نادیده انگاشته شوم؟؟؟والله اعلم !
درحریمِ پورموسی! {دفتر شفایم در حرم امام عشق ومعرفت}
درشبی تاریک زبهر رفع "حجر"رطلی شرابم داده اند
وان دران دوشینۀ ظلمت شکن، آبِ حیاتم داده اند
زان سپس مستم و دیوانه وحیران زمئی "درد دوا" !
گوئیا از لحظۀ خوبِ شفا ،
میکنم دربحر می دائم شنا
درحریم (پورِموسی) ،چون شفایم داده اند،
وزغم وسودائی هر دوجهان
بی گمان زان شبِ نوشین، نجاتم داده اند
راهِ میخانۀ ساقیِ جهان را، اندرآن خوابِ سحر
به اشارتهایِ ابرویِ شهِ عشق نشانم داده اند !
شعر عرفان و اعتراض
محمد کدخدایی
بیاد آن شب عزیز ، اگر هم ایرادی در سروده بوده
حفظ امانت کرده و تا کنون ویرایش نشده !