گِرد تو پروانه وار از لحظه ی پیدایشم
چون قمر بودم به دورت، با دلِ پُر خواهشم
آنقَدَر از عشقِ تو سرشار و خالی می شدم
میلِ طغیان کم شد از امیالِ شوم و سرکشم
ناگهان، گردون، توازن را به هم زد از قضا
با خودم گفتم که بعد از این، فقط غم می چشم
انفجاری بین ما رخ داد و دیدم بی سبب
در هجومِ بی مهابایی ز موجِ ترکشم
از مدارت خارجم کردی و سرگردان شدم
مثلِ یک سیّارکِ بی سرنشین در گردشم
رو به سمتی که ندارد راه برگشتی به تو
کوله باری از نبودت را به دوشم می کِشم
حیف از عمرِ رفته در سردرگمی در گِرد تو
در طوافِ خانه ات ، بیخود به فکرِ چرخشم
بت پرستم کردی و انکارِ مذهب، کارِ من
رو به بدعت می رسید افکارِ بی پالایشم
رخ نشان دادی و مات م بُرد از این ترفند تو
اشتباهم چیست؟ در این مهره ها یا چینشم
دیدنم، دیگر نگاهت را نمی لرزاند و
لرزه هایش جای دیگر، میبرد تا رانشم
رفته رفته میخراشد سنگِ غم بر سینه ام
سنگِ صیغل دیده خواهد شد ، دل از فرسایشم
می روم آنجا که در دل حسرت اندوه نیست
تا مگر پیدا کنم یک جرعه از آرامشم
#جوادصارمی
تا مگر پیدا کنم یک جرعه از آرامشم
سلام برادرخوبم جواد
بسیارزیبا بود