« به نام خدا »
با درود ؛
دو بیت اول این غزل پیش از این به صورت مستقل
به اشتراک گذاشته شده بود که پس از آن به توصیه
یکی از دوستان ادیب و به تدریج به غزل تبدیل شد...
دلگیرم از تبانیِ این ؛ حِزبِ بادها ؛
از بویِ گندِ سَفسَطه در ؛ انتقادها
با تیغِ اعتماد، بُریدم ؛ گلویِ خویش ؛
قربانی ام به مَسلخِ این ؛ اعتمادها
در این مسیرِ مُمتَد و بی روح ؛ تا کجا ؟
باید که دل دهم به دلِ ؛ امتدادها ؟
مُرد آن زمان که قول و قرار اعتبار داشت ؛
افسانه شد حقیقت و آن ؛ اعتقادها
دورانِ بی عدالتی و بی مُروّتی است ؛
دیگر کجاست آن مُروّت و آن عدل و دادها؟
انسانیت ، همیشه دلیلِ ؛ سواد نیست ؛
باید حذر کنی گهی از ؛ با سوادها !!!
دل بر جهان مبند ، که تیغِ بُرنده اش ؛
رحمی نکرد بر سِکندَر و بر کیقبادها !
در اِزدیادِ این همه مجهول ؛ مانده ام ؛!
چون واژه ای فُزون شده بر ؛ مُستَزادها
هر کس مُرادِ دل، به رهی جستجو کند ؛
« یارب تویی مُرادِ همه ؛ نا مُرادها »
« مهران » اگر تمامِ جهان سَدِ رَه شوند ؛
بگذر به لطفِ حق ز همه ؛ اِنسدادها .
« مهران اسدپور »
سلام
بسیارزیبا ست
احسنت