رفت که رفت

بانوی ادیب و معلم فرزانه سرکارخانم ناصری عزیز هزاران درودبر شما گرامی فرهیخته زنده باد

سلام خواهرخویم نیره
غزل بسیار زیبایی بود
آفرین
فقط بیت سومش تصویرسازی اش
خوبه اما مفهومش واضح نبود برای من
موفق باشی نازنینم

درود نیره بانوی مهربانم

سرشار از احساس ناب سرودی نازنینم

اندیشه ی نابت زلال و قلمت همچنان نویسا باد!

پشت شب های بلندم خبر از ماه نشد
دیدی آن سایه ی چشم و قمرم رفت که رفت ؟

درود بر شما بانو
هر چند شعر دچار بی وزنیست اما شعر خوبی بود

سلام و درود نیره جان

طاعاتکم مقبول عندالله العزیز الرئوف الرحیم

ببخشید دیرخدمت رسیدم

شعری غمگین خواندم از شما بامحتوایی قوی و قابل تامل

التماس دعا

الهی غم نبینی شاد باشی
ز جورِ هر زمان آزاد باشی الهی آمین

سلام حضور شاعره و هنرمند گرانقدر بانو ناصری نسب
غزل ناب و بسیار زیبایی سروده اید
به لطف حق تعالی پاینده باشید

پشت شب های بلندم خبر از ماه نشد
دیدی آن سایه ی چشم و قمرم رفت که رفت ؟
با سلام و احترام
بسیار زیبا

پشت شب های بلندم خبر از ماه نشد
دیدی آن سایه ی چشم و قمرم رفت که رفت ؟

زیباست . دستمریزاد

درود بانو ناصری عزیز و گرانقدر
بسیار زیبا و دلنشین...دستمریزاد

خیلی زیبا بود .

سلام بسیار زیبا بود و بر دل نشست.
فقط عرض کوچکی داشتم به نظر این شاگرد دیگر کلماتی مثل گیسو یا آفاق را استفاده نکنیم بهتر است.دیگر زمانه شان گذشته.
دیگر اینکه بیت سوم تان به نظر حشو دارد،معنایش را هم متوجه نمیشوم.اگر مقدور است معنایش را برای این حقیر توضیح دهید.
جسارتم را ببخشید.
درپناه حق

سلام و درود
زیبا بود
قلمتان در اوج
فقط جسارتا من هم بیت سوم را متوجه نشدم!

خبراز ماه نشد...


شاعرانگی هایت برقرار مهربانم

درد بانو ناصری عزیز
برقرار باشید
تنها نقدی که به شعر وارد هست
استفاه از کلمات قدیمیه
با این همه احساس وقلم زیبا
کمی بیشتر سمت شعر امروز بنویسید خیلی
عالی تر هم میشه و مخاطب رو بیشتر وادار به خوندن میکنه
الهی همیشه زنده باشید و بنویسید
زنده باشید به عشق!

سلام و سپاس

عالی بود شاعر ارجمند

""هنر شاعری از ذوق لبم رفت که رفت""

.................................. ............. ............. .....

سلام و درودها

درود بر نیره گرانقدر زیبا بود بزرگوار

آتشی کز سر عشقش به هوَس آلودم
شعله انداخت و از چشم تَرم رفت که رفت..(( بسیاررررر زیباااااااا....))

سلام و عرض احترام..
مهربانوی ادیبم...نازنین خواهرم....

عزلی دلنشین ست
با طراوات از ژرفنای اندیشه
زیبا و موزون سروده اید................
قلم خوش نگارتان هماره .......................نویسا....مهربانم...


احتیاجی به تسبیح نیست ،
دستانت را که به من بدهی
با انگشتانت ذکر "دوست داشتن" می دهم .........
دوستت داااارم نازنین م


////// //////////////////////

سلام ودرود استاد گرامی
درود بر اندیشه و احساستان

سلام
درود برشما
بانو ناصری بسیار زیبا سرودید
عاشقانه و دلسوز
درود بر شما
احسنت

زیباست گرامی..
درودها

سلام استاد بانوی نازنین
عالی عالی ......
ز دل بر آمدو بر دل نشست حرف دلت
چه عاشقانه ی نابی نشسته در غزلت

بداهه
دهم ماه رمضان
تقدیم وجود نازنینتان

درود بر شما استاد گرامی
و خواهر ارجمند
زیبا سرودید
احسنت

نیره ی عزیزم
هرچند غمگین بود ولی مثل همیشه عالی

درود بر شما
زیباست
قلمتان سبز

خون دل خوردم و اندوه دلم باز نشد
آن که پرورده به خون جگرم رفت که رفت
سلام خواهر
حرفی نیست مگر اینکه شما خارق العاده ای
سالم باشی خواهر
آمین

بسیار عالی

درودتان

مهر بانو ناصری نسب گرامی

زیبا سروده اید

سرکارخانم ناصری، بانوی گرامی، سلام علیکم.
...................................................................
نمی دانم می دانید یانه،که عادتِ بنده است ....وقتی می خواهم نظری بر سروده ای بنویسم....باید نظراتِ تمام دوستان راهم بخوانم.........وخواندم...این همه تعریف وتجید......، وواقعاً هم باید تبریک گفت به شما....که اگرگاهی(دیوانه) ای ....(نقد...)که نه....نظری برسروده هایتان می نویسد.....ناراحت که نمی شوید(برخلافِ خیلی ازمدعیان).....پذیراهم هستید وباوربفرمایید که برای یک شاعر....همین (نقد پذیر) بودن....بزرگترین حُسن است.......وبنده باید هم بابتِ نظرهایم ازشما عذرخواهی کنم وهم...تشکّرازبزرگواریتان.......
دیگراشاره نمی کنم به نوشته های دوستان........بالاخره...دوست وهموندند ودوست دارندکه .......(بگذریم)........
سروده ی تان واقعاً جای تعریف وتمجیددارد..درخیلی ازموارد...
(پشتِ شبهای بلندم، خبرازماه نشد).........چقدرزیباست......ازجمیع جهات......
می دانید که حقیربارها عرض کرده ام که قائل به کلماتِ (نو) و(کهنه) نیستم....وهیچ گاه هم دوست ندارم....تحمیل کنم به دوستی ...انچه راکه خودم دوست دارم.......چرا باید کلمات را(کهنه)خواند؟.......وقتی می شود...منظوررابه زیبایی باان بیان نمود؟.......واصلاً چراباید برای کسی...تکلیف معیّن نمود...مثلِ ان دوستی که بعدازبارها وبارها شنیدنِ (هجویاتش) ....علی رغم میلِ باطنیم....باید جوابیه ای برایشان بنویسم.
(هرشبی راکه کشیدم به سرم، شانه ی دل)
(گیسو انداخته بر، زلفِ سرم رفت که رفت)
..................................................................
وامّا بانوی بزرگوار......(شانه ی دل).....؟.......(زلف سرم).....؟شانه ی دل به سرکشیدن....هیچ توجیهی نمی شود برایش داشت........ویامگر به جُز سر...جای دیگری هم (زلف) دارد؟......باید توجه داشت که فقط وفقط برای همسان نمودنِ قافیه نباید....هراصطلاحی را، به کارگرفت....ویاشاید هم گاهی منظورماازبیان چنین اصطلاحاتی......آن چیزی ست که درذهنِ ماست ولی، رسا نیست....یعنی چیزی را به خوانند ه منتقل نمی کندکه هیچ....سؤال برانگیزهم هست....البته ازنوعِ سؤالاتی که جوابی ندارند.....
ببخشید اگر بخواهم ادامه دهم ...طولانی خواهدشد....صحبتهایم.....عذرخواهی می کنم ازحضورتان....وخواهشم این است که بنویسید وبنویسید......بخوانید وبخوانید......واگرلازم شد....پاره کنیدو...دوربریزید.......تانهایتاً برسید به ان چیزی که.....مطلوبتان باشد....وباوربفرمایید که خودتان اولین نفری هستید که می توانید ....تشخیص بدهید....نتیجه را...موفق وپاینده باشید انشاءا......

درود ها

سروده زیبای بود

قلمت نویسا باد

درود استاد عزيز 💛🌹💛
بسيار عالى 🌹🌹🌹
مانا باشيد به مهر 🌼🌹🌼
💙🌼🌼🌼💙🌼🌼🌼💙

درودها بانوی مهربان استاد ناصری نصب
غزل بسیار زیبایی خواندم از اشعار نابتان
پاینده باشید

درود سلام بر شما
از محضرتان می آموزم
موفق باشید بزرگوار

آتشی کز سر عشقش به هوَس آلودم
شعله انداخت و از چشم تَرم رفت که رفت


سلام خیلی زیبا سرودید